وبلاگ درمانی . . .!!! - دنـیـــای جـــوانـی

درباره نویسنده
وبلاگ درمانی . . .!!! - دنـیـــای جـــوانـی


آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
دوست و خصوصیات آن
دعا
مشکلات جوانی
نصایح
خاطرات مقام معظم رهبری
اشعار
دلتنگی های من
دختر خانم ها حتما بخوانند . . .
دل و . . .
هنگام ظهور
عشق حقیقی
سیب گلاب
روزی که شهادت . . .
فرهنگ دانشجوئی یا . . .
بهداشت عمومی
شب جمعه
یک خاطره
امید
خاطرات حاج آقا قرائتی
جرم و جنایت چرا ؟
تصاویر شیراز قدیم
حضرت علی علیه السلام
آرزوها . . .
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
کاریکاتور
زن و اشتغال
حقیقت تلخ
یا جواد الائمه(ع)
نامه ای عاشقانه
ازدواج با شکوه
حجاب
حرف دل
غیرت و مردانگی
محرم
ابتذال در مداحی
باغ انقلاب
ویروس اجتماعی
یا رسول الله ...
مطالب سیاسی
ریشه تاریخی سیزده بدر
نماز
ویژه سفر رهبر به شیراز
رخنه شیطان
نامه ای به دوست
السلام علیک یا فاطمة الزهرا(س)
موج وبلاگی حجاب
نهج البلاغه و مظلومیت علی (ع)
خاطرات فراموش نشدنی
عالم محضر خداست
لذت عبادت
انسان و ایمان
بیت النور
ماه رمضان
تفاوت فرهنگ ها ...
علی (ع) و شب قدر
یاد امام و شهدا ...
ایستگاه پاسخگوئی حجاب
دانلود برنامه رساله برای موبایل
السلام علیک یا جعفر بن محمد ایها الصادق یابن رسول الله
ظاهر و باطن
السلام علیک یا حضرت معصومه سلام الله علیها و رحمة الله و برکاته
تحلیل روز یا کوته نگری ...
به اسم قرآن چه می کنند !
حرم علی بن حمزه علیه السلام
دکتر عصام العماد
معنای زندگی
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها Ho! O Saki
عاشقانه و عارفانه
غزه - gaza
علیمی به کجا چنین شتابان !
حاج میرزا محمد اسماعیل دولابی
کاریکاتور _ عشق های امروزی...
صورت و سیرت
اردوی جنوب(از بلاگ تا پلاک)
بعضی وقتها ...
به بهانه تولد
نامه ای به پدر جانبازم
هدف از ازدواج چیست ؟
دل نوشته ها 2
ساده اما حسابی
به رنگ جوانی
تهاجم فرهنگی در پوشاک !
کنکور ازدواج
شب است و همسایه گرسنه
انیشتین
مرگ بر اسرائیل
بصیرت
کرونا


لینکهای روزانه
سریعترین دیکشنری آن لاین [36]
فوتوشاپ آن لاین [31]
مشاوره و پاسخگوی آن لاین [28]
اعراب گذاری هوشمند [13]
پخش زنده شبکه های صدا و سیما [192]
سازمان ملی جوانان [194]
فرهنگ واژگان فارسی به فارسی [139]
آپلود رایگان عکس و فایل [212]
صورت حساب تلفن همراه [313]
اس ام اس های مذهبی [935]
پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری [167]
علوم و معارف قرآن در تفاسیر [263]
[آرشیو(12)]


لینک دوستان

پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
پیاده تا عرش
مهندس محی الدین اله دادی
► o▌ استان قدس ▌ o ◄
****شهرستان بجنورد****
رهسپاریم با ولایت تا شهادت
برادران شهید هاشمی
بچّه شهید (به یاد شهدا)
دهکده کوچک ما
خط سرخ شهادت
ملیحــــــــــــــــــــــانه
حرفهای جوانی


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
وبلاگ درمانی . . .!!! - دنـیـــای جـــوانـی


لوگوی دوستان



آمار بازدید
بازدید کل :663074
بازدید امروز : 3
بازدید دیروز :50
 RSS 
 

امیر آقای ما 19 سال بیشتر نداشت . چند وقتی بود می دیدم همش توی فکره و به یه جا خیره شده ، انگار غم و غصه عجیبی توی دلش هست که با هیچ کس هم حاضر نبود تقسیمش کنه .  یه روز رفتم سراغش ، وقت خوبی دیدم یه خورده باهاش حرف بزنم و ببینم تو دلش چی می گذره !؟آخه  دلم می سوخت می دیدم جوون به این خوبی و پاکی این طوری زانوی غم بغل گرفته ، با خودم گفتم نکنه خدای نکرده افسرده شده ، با این اوضاع و احوال بعید هم نبود . نشستم کنارش و دستم و انداختم دور گردنش و بهش گفتم سلام امیر آقا حالت چطوره ؟ با بی حوصلگی هر چه تمام تر جواب سلامم و داد و گفت: ای می گذرونیم . گفتم بابا ایول دست مریزاد چی شده تو خودتی چرا مثل بقیه جوونا نمی ری خودت با یه چیزی سرگرم کنی ؟ با همون حس و حالی که داشت جواب داد : برو بابا دلت خوشه من حوصله هیچ کس و هیچی و ندارم می خوام تو خودم باشم ._ای بابا معلوم هست چی می گی ؟ آخه چرا این جوری می کنی با خودت جوون !؟ ... از جواب دادن مدام طفره می رفت ولی مگه من کوتاه می اومدم تا ازش حرف نکشیدم دست از سرش بر نداشتم آخرش شروع کرد به گفتن :
ببین علی آقا من خیلی احساس تنهائی می کنم خودت که می دونی خواهر و برادرم که ازدواج کردن و رفتن پی زندگی خودشون ، منم تو خونه تنهام بابام که این قدر سرگرم کارهای خودش هست که می ترسم برم بگم بابا من می خوام باهات حرف بزنم ، درد و دل کنم ، بگم من مشکل دارم کمکم کن. . .
مامان خانم هم که ماشاالله یا مشغول کار های خونه هست یا هر روز یه کتاب برداشته و رفته تو دنیای خودش ، از کتاب داستان گرفته تا کتابهای آشپزی و گل دوزی و . . .  هر وقت هم که خسته می شه می ره سراغ تلوزیون و تا دود ازش بلند نشه بی خیال نمی شه . اوه با این همه سریال مگه وقت برای مامان می مونه که صرف بچش کنه . نمی دونی تو دلم چی می گذره یه عالمه حرف تو دلم هست ، که همیشه دوست داشتم یکی به حرف هام گوش کنه یا سوالی که برام پیش می اومد ازش بپرسم بگم کمکم کنه تا به جواب خیلی از سوالهام برسم . اصلا تو می دونی چرا ما داریم زندگی می کنیم اصلا این زندگی به چه درد می خوره !؟ هر کی به فکر خودشه ! همه یه جورائی دنبال منافع خودشون هستن !؟ حاضرن برای رسیدن به خواسته هاشون دست به هر کاری بزنن !!؟ اصلا این دنیا به چه درد می خوره . . . !؟
 وای باورم نمی شد این همون امیری باشه که من می شناختم ، سریع پریدم وسط حرفاش و گفتم ببینم مثل اینکه تو خیلی حالت بده ، اینا همش از بیکاریه و نداشتن سرگرمی درست و حسابی . چرا تو زندگیت برنامه ریزی نداری ، چرا از امکاناتی که تو خونه داری استفاده نمی کنی ؟ مثلا همین کتابهای خوبی که من دیدم تو خونتون هست یا همین کامپیوتری که داری عند کامپیوتره بابا تو که زیاد باهاش کار می کردی ، چی شد پس ! ؟
دوباره شرع کرد به آیه یاس خوندن و گفت دیگه حوصلش و ندارم همش کارم شده بود با برنامه های الکی سر و کله زدن ، بازی های مزخرف یا آهنگهای بی خود ، کتاب هم نگو که اصلا حالم بد می شه حوصله ندارم 2 تا جمله از تیتر یه روزنامه بخونم چه برسه به کتاب . من دیگه داشتم کم می آوردم آخه یکی باید پیدا می کردم خودم و راهنمائی کنه ، رفتم توی فکر یه لحظه یه چیزی به ذهنم رسید ، سریع نشستم روبروش نیشم و تا بناگوش باز کردم و با خنده گفتم می خوای کمکت کنم ، می خوای از تنهائی در بیایی ، می خوای به مطالعه علاقه مند بشی ، می خوای به جواب همه سوالاتی که تو ذهنته برسی ، می خوای از اتفاقاتی که اطرافت می افته و ازش بی اطلاعی همیشه با خبر بشی ، می خوای . . .
حرفم و قطع کرد و گفت چرا جوک می گی آخه چه جوری !؟
_ هیچی فقط کافیه از رایانت درست و حسابی استفاده کنی . بیا مثل یه وبلاگ برای خودت راه بنداز تا به همه حرف های من برسی . البته به شرطه ها و شروطه ها !!؟
خودم که زیاد سرم نمی شد اما یه چیزائی بلد بودم و بهش گفتم و چند تا شرط هم براش گذاشتم که از وبلاگ و وبلاگ نویسی بتونه کمال استفاده رو ببره بعد هم چند تا وبلاگ خوب که من هم ازشون درس می گرفتم بهش معرفی کردم و گفتم ، همیشه این آدرس ها رو به یاد داشته باش ، از نویسنده هاش هم بخوای ، کمکت می کنن و می تونی دوستان خوبی پیدا کنی  چون انسان های محترم و شریفی هستن . خلاصه اینکه رفتیم فوت اول کوزه گری رو یادش دادیم . چون خودش هم خوب با کامپیوتر آشنا بود خیلی زود یاد گرفت .
دیگه بعد از اون خودتون حدس بزنید که امیر آقای ما حال و روزش چه جوری شده ! خوب خدا رو شکر . آخه خود من هم یه روزی مثل اون بودم و این وبلاگ بود که نجاتم داد باورتون نمی شه برید از آقا جواد بپرسید . جواد کیه ! ؟ همونی که من و با وبلاگ آشنا کرد آره همون . . . 
اسامی سرگذشت ساخته ذهن خودم هستند و از دادن اسامی واقعی و آدرس وبلاگها به علت خواست خودشون معذوریم !!!!



» ساعت 3:21 صبح روز دوشنبه 86 شهریور 19