او در خانه تنها بود و دوران خردسالی را به تنهایی میگذراند.
دو خواهرش رقیّه و کلثوم چند سال از او بزرگتر بودند.
شاید راز این تنهایی هم یکی این بوده است که باید از دوران کودکی همه توجّه وی به ریاضت های جسمانی و آموزشهای روحانی معطوف گردد.
حضرت زهرا(علیها السلام) بعد از ازدواج با امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، به عنوان بانویی نمونه بر تارک قرون و اعصار درخشید.
دختر پیامبر همچنان که در زندگی زناشویی نمونه بود، در اطاعت پروردگار نیز نمونه بود.
هنگامی که از کارهای خانه فراغت مییافت به عبادت میپرداخت، به نماز، دعا، تضرّع به درگاه خدا و دعا برای دیگران.
امام صادق(علیه السلام) از اجداد خویش از حسن بن علی(علیه السلام) روایت کرده است که : مادرم شبه های جمعه را تا بامداد در محراب عبادت میایستاد و چون دست به دعا برمیداشت مردان و زنان باایمان را دعا میکرد، امّا درباره خود چیزی نمیگفت.
روزی بدو گفتم: مادر! چرا برای خود نیز مانند دیگران دعای خیر نمیکنی؟ گفت: فرزندم! همسایه مقدّم است.
تسبیح هایی که به نام تسبیحات فاطمه(علیها السلام) شهرت یافته و در کتابهای معتبر شیعه و سنّی و دیگر اسناد، روایت شده نزد همه معروف است.
فاطمه(علیها السلام) تا وقتی که رسول خدا از دنیا نرفته بود، سختی ها و تلخی ها زندگی را با دیدن سیمای تابناک پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) بر خود هموار مینمود، ملاقات پدر تمام رنجها را از خاطرش میزدود و به او آرامش و قدرت میبخشید.
امّا مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حقّ، و بالاتر از همه دگرگونیهایی که پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) ـ به فاصله ای اندک ـ در سنّت مسلمانی پدید آمد، روح و سپس جسم دختر پیغمبر را سخت آزرده ساخت.
چنان که تاریخ نشان میدهد، او پیش از مرگ پدرش بیماری جسمی نداشته است.
داستان آنان را که به در خانه او آمدند و میخواستند خانه را با هر کس که درون آن است آتش زنند شنیده اید.
خود این پیشامد، به تنهایی برای آزردن او بس است، چه رسد که رویدادهای دیگر هم بدان افزوده شود.دختر پیغمبر، نالان در بستر افتاد. زنان مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند.
آن بانوی دو جهان، خطبه ای بلیغ در جمع آن زنان بیان فرمود که با نقل بخشی کوتاه از آن، گوشه ای از دردِ دین و سوز و گداز مکتبی زهرا(علیها السلام) و شِکْوه او از مردم فرصت طلب و غاصبان ولایت را درمییابید.
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن با مردم بیدرد ندانی که چه دردی است!
«به خدا سوگند، اگر پای در میان مینهادند، و علی را بر کاری که پیغمبر به عهده او نهاد، میگذاردند، آسان آسان ایشان را به راه راست میبُرد، و حقّ هر یک را بدو میسپرد... شگفتا! روزگار چه بوالعجب ها در پس پرده دارد و چه بازیچه ها یکی پس از دیگری برون میآرد.
راستی مردان شما چرا چنین کردند؟ و چه عذری آوردند؟ دوست نمایانی غدّار، در حقّ دوستان ستمکار و سرانجام به کیفر ستمکاری خویش گرفتار.
سر را گذاشته و به دُم چسبیدند! پی عامی رفتند و از عالم نپرسیدند! نفرین بر مردمی نادان که تبهکارند و تبهکاری خود را نیکوکاری میپندارند!»
سرانجام، دختر پیغمبر، دنیا را به دنیا طلبان گذاشت و به لقای پروردگارش شتافت.
فاطمه را شبانه دفن کردند و علی(علیه السلام) او را به خاک سپرد و رخصت نداد تا ابوبکر بر جنازه او حاضر شود، و او این گونه مظلوم و شهید از دنیا رفت.
در تاریخ شهادت آن بانوی بزرگ نیز محدّثان اقوال گوناگونی دارند که مشهورتر از همه، سیزده جمادی الاولی سال یازده هجری و دیگری سوم جمادی الثّانی همان سال است.