دل نوشته ها 2 - دنـیـــای جـــوانـی

درباره نویسنده
دل نوشته ها 2 - دنـیـــای جـــوانـی


آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
دوست و خصوصیات آن
دعا
مشکلات جوانی
نصایح
خاطرات مقام معظم رهبری
اشعار
دلتنگی های من
دختر خانم ها حتما بخوانند . . .
دل و . . .
هنگام ظهور
عشق حقیقی
سیب گلاب
روزی که شهادت . . .
فرهنگ دانشجوئی یا . . .
بهداشت عمومی
شب جمعه
یک خاطره
امید
خاطرات حاج آقا قرائتی
جرم و جنایت چرا ؟
تصاویر شیراز قدیم
حضرت علی علیه السلام
آرزوها . . .
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
کاریکاتور
زن و اشتغال
حقیقت تلخ
یا جواد الائمه(ع)
نامه ای عاشقانه
ازدواج با شکوه
حجاب
حرف دل
غیرت و مردانگی
محرم
ابتذال در مداحی
باغ انقلاب
ویروس اجتماعی
یا رسول الله ...
مطالب سیاسی
ریشه تاریخی سیزده بدر
نماز
ویژه سفر رهبر به شیراز
رخنه شیطان
نامه ای به دوست
السلام علیک یا فاطمة الزهرا(س)
موج وبلاگی حجاب
نهج البلاغه و مظلومیت علی (ع)
خاطرات فراموش نشدنی
عالم محضر خداست
لذت عبادت
انسان و ایمان
بیت النور
ماه رمضان
تفاوت فرهنگ ها ...
علی (ع) و شب قدر
یاد امام و شهدا ...
ایستگاه پاسخگوئی حجاب
دانلود برنامه رساله برای موبایل
السلام علیک یا جعفر بن محمد ایها الصادق یابن رسول الله
ظاهر و باطن
السلام علیک یا حضرت معصومه سلام الله علیها و رحمة الله و برکاته
تحلیل روز یا کوته نگری ...
به اسم قرآن چه می کنند !
حرم علی بن حمزه علیه السلام
دکتر عصام العماد
معنای زندگی
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها Ho! O Saki
عاشقانه و عارفانه
غزه - gaza
علیمی به کجا چنین شتابان !
حاج میرزا محمد اسماعیل دولابی
کاریکاتور _ عشق های امروزی...
صورت و سیرت
اردوی جنوب(از بلاگ تا پلاک)
بعضی وقتها ...
به بهانه تولد
نامه ای به پدر جانبازم
هدف از ازدواج چیست ؟
دل نوشته ها 2
ساده اما حسابی
به رنگ جوانی
تهاجم فرهنگی در پوشاک !
کنکور ازدواج
شب است و همسایه گرسنه
انیشتین
مرگ بر اسرائیل
بصیرت
کرونا


لینکهای روزانه
سریعترین دیکشنری آن لاین [36]
فوتوشاپ آن لاین [31]
مشاوره و پاسخگوی آن لاین [28]
اعراب گذاری هوشمند [13]
پخش زنده شبکه های صدا و سیما [192]
سازمان ملی جوانان [194]
فرهنگ واژگان فارسی به فارسی [139]
آپلود رایگان عکس و فایل [212]
صورت حساب تلفن همراه [313]
اس ام اس های مذهبی [935]
پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری [167]
علوم و معارف قرآن در تفاسیر [263]
[آرشیو(12)]


لینک دوستان

پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
پیاده تا عرش
مهندس محی الدین اله دادی
► o▌ استان قدس ▌ o ◄
****شهرستان بجنورد****
رهسپاریم با ولایت تا شهادت
برادران شهید هاشمی
بچّه شهید (به یاد شهدا)
دهکده کوچک ما
خط سرخ شهادت
ملیحــــــــــــــــــــــانه
حرفهای جوانی


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
دل نوشته ها 2 - دنـیـــای جـــوانـی


لوگوی دوستان



آمار بازدید
بازدید کل :672277
بازدید امروز : 19
بازدید دیروز :40
 RSS 
 

گفتیم از اجاره نشینی توی پارسی بلاگ خلاص بشیمو یه کلبه توی این دهکده مجازی واسه خودمون بسازیم

اسمشم گذاشتیم فارفلیطا ...

هنوز یک سال از عمر این کلبه نگذشته بود که ...

نمی دونم این آزادی بیان که ادعا می کنن وجود نداره از کدام طرف هست ...؟



» ساعت 11:15 صبح روز یکشنبه 90 آبان 15

 

براستی سال 89 سال پرکار و پرتلاشی برای من بود. فعالیت های کاری متفاوت و فراوانی در این سال انجام دادم که به نظر خودم همانطور که مقام معظم رهبری، نام این سال را انتخاب کردند همت و کار بنده مضاعف بود.

سال 89 که ساعات پایانی اش را پشت سر می گذاریم سال پر خیر و برکتی بود. همچنین اتفاقات خوب و بد بسیاری در خانواده ما رخ داد.

اما بیشتر از همه اینها شاهد ازدواج های فراوان و زیبای دوستان و نزدیکان بودم ، که آخرینش هم به خودم معطوف شد.

این وبلاگ رو قصد نداشتم به روز کنم اما بعنوان مطلب پایانی به معرفی وب سایت شخصی ام با عنوان فارفلیطا می پردازم.فارفلیطا

وب سایت شخصی من با آدرس farfalita.ir    و farfalita.com    مدتاهاست راه اندازی کردم اما هنوز آن طور که باید نتوانستم به حالت دلخواه در بیاورم... انشاءالله به زودی...

دوستان گرامی اگر تمایل دارید در مورد کلمه فارفلیطا اطلاعات جالبی کسب کنید حتما به وب سایت من سر بزنید.

سال نو مبارک...

خدانگهدار



» ساعت 7:39 عصر روز یکشنبه 89 اسفند 29

 

سه سال و اندی پیش به سرم زد و این وبلاگ را برای نوشتن و ساختن دنیای جدیدی برای تخلیه هیجانات فکری ام، راه انداختم. شاید آن زمان بیشتر نیاز به این داشتم که تنهائی درونم را با قلم به دستان مجازی، در سالم ترین و جذاب ترین محیط وبلاگ نویسی(پارسی بلاگ) پر کنم.

اما بعد از مدتی به نوشتن علاقه مند شدم و تصمیم گرفتم کمی هدفمند بنویسم و وقتهایم را بیهوده هدر ندهم. اتفاقات ریز و درشت و خوب و بدی در این سالها مشاهده کردم. کم کم قلمم بهتر شد و گاهی مفید نوشتم .

در این مدت شاهد هجرت دوستان همبلاگی از این دنیا و دنیای واقعی به دنیای باقی بودیم و جز اندوه چیزی نصیبمان نشد. و امروز احساس می کنم اینجا جائی برای تهی نمودن تنهائی درون نیست و قبل از اینکه بواسطه مرگ فضای مجازی را ترک کنم، خودم دست به کار شوم و بقایش را به لقایش ببخشم.

می خواستم وبلاگ را از ریشه برکنم اما دلم نیامد. در چند مکان دیگر از این دهکده جهانی نیز کلبه هائی داشتم که آنان را به آتش دل سوزاندم و دودش را به چشم کشاندم.

هرچند اکنون نیز به واسطه شغلم در همین دنیای مجازی، در جبهه فرهنگی موس به دست شده ام اما برای وبلاگ و شخصی نویسی ... رمقی نمانده و چون مرده متحرک فقط دست و پائی می زنم تا جان ز تن درآید.

نمیدانم چقدر این دوری را بتوانم تحمل کنم. شاید به سرم زد و دوباره به تهوع مغزی رسیدم و در اینجا یا جائی دیگر لبریزش کردم !

 

پی نوشت :

دوستان و دشمنان عزیز حلال نمایند این تهی دست نافرجام را .

 

نی قصه‌ی آن شمع چگل بتوان گفت
  نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
 
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
  یک دوست که با او غم دل بتوان گفت 
 



» ساعت 6:12 عصر روز یکشنبه 89 شهریور 14

 

این مطلب جالب و از وبلاگ پائیزی برداشتم چون خیلی خوشم اومد ...

بسم الله الرزاق و الرئوف
اللهم ارزقنا و سِندِنا زوجة السیده ،  الصالحة النجیبه ، جمیلة الوجیهه ، محجبة المومنه ، امینة الصادقه ، سبزه العین عینهو سبزة العید ، جمیلة الرخ عینهو حوریه ، گردة الصورتین عینهو ماه ، الغنی فی المال و دست الدلباز کثیرا ، محب الزوج عینهو پروانة الدور الشمع ، راضی به حکمنا و سربزیر به امرنا و نافذ به قلبنا و شکور به حرفنا و شکیبا فی الدنیا و بلانا و کل اجمعین .


اللهم انت عالم که انا مجرد المفلس ، لا مال و لا ثروت حتی اندکی، تهی المخ فی الدنیا و تهی الکف فی الآخره ، انت قولنا و شرطنا که انا مزدوجنا نصف الدین حفظنا و کلی مال اهدنا پس اول مال اهدنا که بی مال زوجه بی خیالنا و نظرة مثبت عمراً گفتنا و لا غیر


اللهم شرمنده فی الزبان غلط الغلوط العربی و یک الدنیا تشکره فی استجابت هذه الدعاة الکذایی ، اهدنا به فضل و کرم یا سریع الرضا .


العبد : المفلوج ، الذلیل ، الخاک بر سر ، مستغفر ، تهی الید و خسر الدنیا و الآخرة ، المهدی الربیعی نگارندة هذه وبلاگ الملعون



» ساعت 10:56 عصر روز دوشنبه 89 شهریور 1

 

از زمانی که چشمام توانستن تصاویر واقعی از زندگی رو برای مغزم ارسال کنن ،

عکس هائی از جاده های پر پیچ و خم با شیب یا سربالائی های تند ، سلسله وار دور سرم می چرخند.

من نه بالا رفتم و نه پائینبادبادک

روی هوا معلق در حال دست وپا زدن

هیچ وقت دیگران رو در این فضا نوردی سخیفانه دخیل نکردم و همیشه گفتم : از ماست که بر ماست

گاهی نسیمی منو بالا می بره و کمی از هوای خوش لذت می برم

 اما یه اشتباه کوچیک تعادلمو بهم می زنه و مثل یه بادبادک از پیچش ریسمان به دور خودش ، سقوط می کنم

همیشه منتظر یه ناجی بودم که ریسمان این بادبادک معلق در هوا رو که مدام دور خودش دیوانه وار میگرده ، بگیره و کمکش کنه تا تعادلش بدست بیاره و آروم آروم بالا ببره

و تازه فهمیدم اشتباهم این بوده که من منتظر ناجی از جنس خودم بودم ...

چون یا بقیه هم مثل من گیج و سردرگم اند

و یا توانستن خودشون رو جمع و جور کنن که اون وقت دیگه دستی برای یاری دیگران نمی توانن دراز کنن ...

شاید می ترسن تعادلشون بهم بخوره ...

کسانی هم که قدرت و توانائی زیادی دارن ، اینقدر از من فاصله گرفتن که دیگه دستم بهشون نمی رسه ...

باز من موندم و سرگیجه ها و تصاویر مهوع !

» ساعت 9:47 عصر روز پنج شنبه 89 مرداد 14

 

این روزها
آسمان از همراهی با من اجتناب می کند
تنها دل نگرانم
ستاره هایش و ماه تابانش را
با پرده ای سفید و ضخیم مواج گون
از نگاه منتظر و عاشقم پنهان می کند
تنها دل نگرانم
باز او را به خاطر چنین لطافتی می ستایم
و خود را به انتظار قطرات محبتش
آماده رقص و آواز می نمایم
تنها دل نگرانم
گونه هایم خیس و بارانی
اما نه از خروش مهربانه آسمان
آری از گرمای درون و آتش فشان چشمانم
این وسعت آسمان است که تسخیر قلب مرا خوب می داند
گله ای نیست
تنها دل نگرانم
مرا با خود عهدی است
هرچه دلتنگی بی امانم کند
هر چه بی مهری گریانم کند
آسمان هم بهایش را
محدودم کند
نه جای قهر است نه روی کینه
تنها دل نگرانم
صبر ،مدال و مقام قهرمان است
و در این کار زار
برنده ای نیست
 جز آنکه دل نگران است
و دلش را مزین به گوهر صبر گران است
و من تنها جدا ز تن ها
و تنها دل نگرانم


» ساعت 7:58 عصر روز سه شنبه 88 بهمن 13

 

ای بابا خسته شدم چقدر تحمل کنم ، چقدر سرمو بندازم پائین هیچی نگم
بابا گردنم خشک شد...
منم می خوام راحت نفس بکشم ...
دوست دارم منم سرم و بالا بگیرم ویترین مغازه ها رو ببینم ...
مگه این جماعت رنگ و وارنگ می ذارن آدم راحت باشه ...
مامانم خرید لازم داره منم مجبورم همراهش باشم کمکش کنم... نمی تونم که بگم نه ، نمیام ...
حالا توی این شلوغی بازار و این کلاغ های رنگ لعاب کاری شده و بوی گند انواع ادکلن های خارجی که بعضی هاشون مثل پیاز اشک آدمو درمیارن ببین چه جهنمی درست می شه ...
یا باید منم مثا اونا باشم یا اینکه امل به حساب میام ...
اگه هوس کردم برم سینما و یا کافی شاپ یا هرجای تفریحی دیگه چنان با چشماشون آدمو ورانداز می کنن که انگار من دیگه حق ندارم به خاطر ظاهرم یه همچین جائی بیام و فقط مختص خودشونه ...
آقاجون چطوری بگم منم آزادی می خوام نمی خوام اسیر باشم...
نمی خوام اسیر هوا و هوسم باشم نمی خوام اسیر شیطون و اصحابش باشم ...
من آزادی می خوام ...

پی نوشت : فکر نکنید که این فقط مختص جنسیت خاص هست !



» ساعت 4:39 عصر روز جمعه 88 شهریور 6

 

به نام خدای مهربون

بچه بودم آرزو داشتم ماه و ستاره های آسمون بردارم و تو اتاقم بذارم...ماه و ستاره

بزرگتر شدم فهمیدم آرزوهام خیلی رؤیایی و دست نیافتنیه ...

اما حالا می توانم دلم و آسمونی کنم واسه ماه و ستاره های زندگیم ...

مادر مهربونم و ...

 

پی نوشت :

چقدر این روزها سرم شلوغه اما بیشتر احساس درجا زدن می کنم ...

از همه دوستانی که با کامنتهاشون به بنده لطف داشتن تشکر میکنم و معدرت خواهی به خاطر عدم پاسخگوئی . انشاءلله به زودی جبران خواهم کرد ...



» ساعت 6:1 عصر روز یکشنبه 88 تیر 7

 

این روزها شادی وصف ناپذیری تمام وجودم و فرا گرفته . خوب یکی اینکه ولادت مادر اهل بیت عصمت و طهارت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است . این روز برای من بسیار با ارزش و پر برکت بوده و هست . عشق و علاقه من به مادر سادات هر روز بیشتر و بیشتر می شه و همیشه از مادر گرامی شیعه مددت خواستم و ایشان هم بسیار به من و حتما به همه شیعیان و محبان اهل بیت(ع) نظر داشته و دارند . اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها وبنیها و سر المستودع فیها به عدد ما احاط به علمک

خوب با الطبع روز مادر رو هم به همه مادران عزیز و مهربان ایران زمین تبریک عرض می کنم .یا فاطمه زهراء سلام الله علیها

اما شادی دیگر من سربلندی ایران اسلامی با حضور 85% مردم مسلمان و میهن دوستمون در عرصه مهم و دشمن شکن انتخابات هست . این حضور بی سابقه باعث شد تا دشمنان کور دل ما با واقعیت و ماهیت جمهوری اسلامی بیشتر آشنا بشن و بدانند که همچنان هیچ غلطی نمی توانند بکنند.

در اینجا از همه مردم ایران حال به هر کسی که رای داده اند ، تشکر می کنم و برایشان آرزوی سربلندی و عزت و افتخار هر چه بیشتر از خداوند منان خواستارم دارم .

شاد و پیروز و سربلند باشید ... التماس دعا



» ساعت 5:5 عصر روز شنبه 88 خرداد 23

 

عشقم را همه هستی ام را به غفلتی به باد فراموشی سپردم . چنان که به من محبت داشت ، من اورا نمی پرستیدم . چنان که همه هستی را برای من می خواست من او را برای خودم نمی خواستم . آنقدر که به من نزدیک بود من از وی دوری می کردم . آنقدر که با من مهربان بود لحظه ای نتوانستم از ته دل بگویمش "دوستت دارم" .
همیشه با من بود اما دلم جای دگر ، همیشه به یادم بود اما راهم راهی دگر ...
با این همه او هنوز مرا دوست دارد منتظر است که باز هم من به سویش روم و با او باشم ... باز هم مرا به سوی خود می خواند ، باز هم گذشته مرا نددید گرفته است ، باز هم نزد من است و می گوید : یا بنی آدم ! انی احبک فانت ایضا احببنی ای انسان من تو را دوست دارم تو نیز مرا دوست بدار . عبدی انا و حقی لک محب فبحقی علیک کن لی محبا بنده من ، سوگند به حق خودم دوستدار تو هستم پس سوگند به حق من بر تو ، مرا دوست بدار .
خیمه زد چون در دلت سلطان عشق
                                                     ملک دل گردید شهرستان عشق
هم  هوی ز آن جا  گریزد  هم  هوس
                                                    جز  یکی  آن  جا  نیابی هیچ کس



» ساعت 3:58 عصر روز شنبه 88 اردیبهشت 26