عقل ذره ای از محبت است که بیرون زده و نمودار شده است . عقل اندازه می دهد و محبت بی اندازه راه می رود . جنگ محبت و عقل جنگ زرگریست مثل جنگ هائی که بازیگران تعزیه با هم می کنند و وقتی که تعزیه تمام شد با رفاقت و یگانگی با هم بر سر یک سفره می نشینند و غذا می خورند .
عقل تنزیل یافته عشق است . خود عشق قابل تعریف نیست .
موالیان ما دست ما را گرفتند تا از بازار دنیا عبور دهند و به آخرت و دیدار خدا برسانند ولی ما سرگرم متاع دنیا شدیم و دستمان را از دستشان بیرون کشیدیم و لذا در بازار دنیا گم شدیم و محجوب و در پرده غیبت گشتیم . خدا و امام غایب نیستند . هرچه در نظر اهل دنیا غایب است در نظر مؤمنین حاضر است .
خداوند ضامن راه انسان است . اگر در راه خدا دزد و شیطان به شما زد ناراحت نشوید ، خدا ضامن است و جبران می کند .
خداوند گفته است امور دنیایتان بر عهده من و امور آخرتتان با خودتان . ما به گونه ای عمل می کنیم که گویا امور دنیایمان بر عهده خودمان است و امور آخرتمان را به خدا محول می کنیم .
این که فرموده اند روزی هفتاد بار استغفار کن ، تکرار برای باور است . یعنی آنقدر تکرار کن تا باور کنی که خدا تو را بخشیده است .
خداوند می گوید من اصلا گناه تو را ننوشتم که آن را ببخشم ؛ ملائکه نوشته بودند که آن را هم با استغفارت پاک کردی .
اگر کسی در برادر یا خواهر مؤمنش بدی دید ، چون مؤمن آئینه مؤمن است در واقع بدی خودش را دیده است . خوشگل که در برابر آئینه می ایستد زیبائی می بیند و از مشاهده جمال لذت می برد .
بر گرفته از کتاب مصباح الهدی
» ساعت 3:9 صبح روز دوشنبه 86 شهریور 12