شب اولین جمعه ماه مبارک رمضان و باز هم انتظار ... نگاه من از سر نیاز ،خیس و بارانی ، غم هجران و سوز و گداز ، چشم براه ... و دعای فرج بر دل قاب شده ...
هر بار که کجی ها و سستی های بی خردان دلم را به درد می آورد ناخود آگاه ، افکارم به تو معطوف می شود و با دلی ملول و شکسته تو را فریاد می زنم ...
تا به کی این همه جهل و دین گریزی ... تا به کی به نام مسلمانی قلب نازنینت را شکستن ... و تا به کی صبر و خون دل خوردن ...
مولای من درد من از سختی و مشکلات زندگی نیست ، زخم زبان و کنایه ها و دوستان رنگی نیست ...
آقا جان زخم دلم از دو روئی مردم زمانه است ... دم از اسلام زدن و رفتار ضد اسلامی داشتن است ... گم شدن فرهنگ و سنت ، بدعت ها و مدگرائی جاهلانه از شیطانیان عصر تمدن بشری ... بهتر بگویم عصر تن پروری و تنبلی ...
هر چه علم پیشرفت می کند مردم تن آساتر و متوقع تر و حریص تر می شوند ... راه خود را گم می کنند ... خلاصه بگویم جنبه ندارند ...
دنیا روباتیک می شود ، قلب ها نیز بی احساس مانند آدم آهنی ها می شوند .
عصر ارتباطات و سرعت امور بیشتر می شود ، اما فاصله ها هر روز بیشتر و بیشتر ، یاد دوستان هر روز کند تر می شود .
گل نرگس کی میائی تا به نور نگاهت چشمان کورمان را شفا و سنگ محسور دل را جلا دهی ... اگر لال شوم باز هم با تمام وجود و از عمق دل تو را صدا می زنم ... العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان ...
دلم به عشق تو چشمه ای زلال می شود
نیک بنگر که چگونه مست جمال می شود
هر سپیده دم به صبح روی تو رسیدن
افسوس که این هم خواب و خیال می شود
ذره ذره انتظارم در امتداد نگاه تو آب شد
الها پس کی طرح فلق رنگ وصال می شود
خدایا زان طلعت نورانی به چشمم توتیا کن
بی مهر او همه عمرم رو به زوال می شود
اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الاِْمامَ الْهادِیَ الْمَهْدِیَّ