عاشقانه و عارفانه - دنـیـــای جـــوانـی

درباره نویسنده
عاشقانه و عارفانه - دنـیـــای جـــوانـی


آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
دوست و خصوصیات آن
دعا
مشکلات جوانی
نصایح
خاطرات مقام معظم رهبری
اشعار
دلتنگی های من
دختر خانم ها حتما بخوانند . . .
دل و . . .
هنگام ظهور
عشق حقیقی
سیب گلاب
روزی که شهادت . . .
فرهنگ دانشجوئی یا . . .
بهداشت عمومی
شب جمعه
یک خاطره
امید
خاطرات حاج آقا قرائتی
جرم و جنایت چرا ؟
تصاویر شیراز قدیم
حضرت علی علیه السلام
آرزوها . . .
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
کاریکاتور
زن و اشتغال
حقیقت تلخ
یا جواد الائمه(ع)
نامه ای عاشقانه
ازدواج با شکوه
حجاب
حرف دل
غیرت و مردانگی
محرم
ابتذال در مداحی
باغ انقلاب
ویروس اجتماعی
یا رسول الله ...
مطالب سیاسی
ریشه تاریخی سیزده بدر
نماز
ویژه سفر رهبر به شیراز
رخنه شیطان
نامه ای به دوست
السلام علیک یا فاطمة الزهرا(س)
موج وبلاگی حجاب
نهج البلاغه و مظلومیت علی (ع)
خاطرات فراموش نشدنی
عالم محضر خداست
لذت عبادت
انسان و ایمان
بیت النور
ماه رمضان
تفاوت فرهنگ ها ...
علی (ع) و شب قدر
یاد امام و شهدا ...
ایستگاه پاسخگوئی حجاب
دانلود برنامه رساله برای موبایل
السلام علیک یا جعفر بن محمد ایها الصادق یابن رسول الله
ظاهر و باطن
السلام علیک یا حضرت معصومه سلام الله علیها و رحمة الله و برکاته
تحلیل روز یا کوته نگری ...
به اسم قرآن چه می کنند !
حرم علی بن حمزه علیه السلام
دکتر عصام العماد
معنای زندگی
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها Ho! O Saki
عاشقانه و عارفانه
غزه - gaza
علیمی به کجا چنین شتابان !
حاج میرزا محمد اسماعیل دولابی
کاریکاتور _ عشق های امروزی...
صورت و سیرت
اردوی جنوب(از بلاگ تا پلاک)
بعضی وقتها ...
به بهانه تولد
نامه ای به پدر جانبازم
هدف از ازدواج چیست ؟
دل نوشته ها 2
ساده اما حسابی
به رنگ جوانی
تهاجم فرهنگی در پوشاک !
کنکور ازدواج
شب است و همسایه گرسنه
انیشتین
مرگ بر اسرائیل
بصیرت
کرونا


لینکهای روزانه
سریعترین دیکشنری آن لاین [36]
فوتوشاپ آن لاین [31]
مشاوره و پاسخگوی آن لاین [28]
اعراب گذاری هوشمند [13]
پخش زنده شبکه های صدا و سیما [192]
سازمان ملی جوانان [194]
فرهنگ واژگان فارسی به فارسی [139]
آپلود رایگان عکس و فایل [212]
صورت حساب تلفن همراه [313]
اس ام اس های مذهبی [935]
پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری [167]
علوم و معارف قرآن در تفاسیر [263]
[آرشیو(12)]


لینک دوستان

پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
پیاده تا عرش
مهندس محی الدین اله دادی
► o▌ استان قدس ▌ o ◄
****شهرستان بجنورد****
رهسپاریم با ولایت تا شهادت
برادران شهید هاشمی
بچّه شهید (به یاد شهدا)
دهکده کوچک ما
خط سرخ شهادت
ملیحــــــــــــــــــــــانه
حرفهای جوانی


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
عاشقانه و عارفانه - دنـیـــای جـــوانـی


لوگوی دوستان



آمار بازدید
بازدید کل :673387
بازدید امروز : 39
بازدید دیروز :18
 RSS 
 

به نام خدا
بعد از یک هفته کار و مشغله زیاد یک روز استراحت خیلی لذت بخش خواهد بود . خورشید وسط آسمان و من وسط خیابان .
نوای خوش اذان به گوش می رسید . سریعا به یاد یکی از مساجد قدیمی و امام جماعت نیک سیرت آن افتادم. خودم را به مسجد رساندم . شلوغ بود . حتی در این سرما هم مردم در حیاط نشسته بودند و منتظر ...
خودم را به داخل رساندم . طبقه اول که هر چه گشتم جائی پیدا نکردم . شاید جای سوزن انداختن هم نبود .
شروع کردم به صلوات فرستادن ...
رفتم طبقه بالا که دور تا دور مسجد به صورت ایوان مانند نرده کشیده بودند . به لطف صلوات هائی که مرتب زیر لب زمزمه می کردم کنار پنجره جائی اندک پیدا کردم .همه منتظر بودند . من هم به انتظار آمدن امام جماعت . انتظاری زیبا و دلنشین ...
هر از گاه از کنار شیشه مشجر پنجره که دید کمی داشت به در ورودی مسجد نگاهی می انداختم . آقایان و خانمهایی هم دم در چشم انتظار ...
ناگهان صدای صلوات مردم بلند شد . خیره شدم به درب ورودی . پیری سالخورده با محاسن سفید و چهره ای نورانی وارد شد . دل را متغیر می نمود ...
سعی می کرد به ابراز احساسات همه مردم هر چند با نگاهی کوتاه و جواب سلامی دلنشین جواب دهد .آیة الله العظمی بهجت
نماز شروع شد ...
عجب نمازی بود ...
انگار دوست نداشتم نماز تمام شود ...
هر از چند گاهی صدای گریه این عارف بزرگ دل را به تپش بیشتر وادار می کرد ...
نماز اول تمام شد بین دو نماز مدام به ایشان نگاه می کردم ... شانه ای کنار خود داشت . قبل از شروع نماز دوم شانه ای به محاسن خود کشید . با زحمت از زمین بلند می شد ...
الله اکبر ...
بعد از اتمام نماز خودم را به پائین رساندم . گفتند عده ای از شهرستان آمده اند و می خواهند آقا را ببینند . ما هم دور ایشان حلقه زدیم .
آیة الله العظمی بهجت دامت برکاته بلند شدند به تمام مردمی که نشسته بودند و همچنین در بالا ایستاده بودند آرام یکی یکی نگاهی انداختند و زیر لب مدام ذکر می گفتند .
جوانی کنارم نشسته بود و صدای گریه اش بلند ...
با خودم گفتم چقدر من رو سیاهم . 10 سال قم زندگی کردم و نتوانستم چنین لحظاتی را ببینم حتی یک بار .
اکنون که بعد از 10 سال فراق از این شهر دوباره در اینجا ساکن شدم خوشحال بودم که چنین سعادتی نصیبم شده است ...



» ساعت 12:14 صبح روز چهارشنبه 87 آذر 13