بحمدالله که با دلدارم امشب
ز بخت خویش برخوردارم امشب
به تحفه آمده از کوی جانان
برات وعده دیدارم امشب
بود در آستان کعبه عشق
همه بیدار و من بیدارم امشب
نشینم در حضور یار و بینم
فروغ مطلع انوارم امشب
نشینم در حضور یار و گویم
هر آن حرفی که در دل دارم امشب
بخوانم سوره قدر و دخان را
بگویم ذکر و استغفارم امشب
شب جمعه است و ده جمعی نگارا
ز فرق و کثرت پندارم امشب
چهل بگذشت و یکسالم فزون است
ز دیده اشک و حسرت بارم امشب
ز حال خویشتن اندر شگفتم
چرا دلشاد و دل افگارم امشب
ز بی تابی خود در این سحرگه
چه گویم در چه کار و بارم امشب
تو خود آگاهی ای دانای احوال
که من اندر چه گیر و دارم امشب
گهی خاموش و گهی در خروشم
گهی مست و گهی هشیارم امشب
خداوندا بحق آیت نور
جلائی ده به جان تارم امشب
خداوندا به مستان جمالت
نما در عشق خود ستوارم امشب
خداوندا بحق هشت و چارت
بحل فرما به هشت و چارم امشب
شب حال است و نی گاه مقال است
به بندم دفتر اشعارم امشب
اگر از آملی پرسی که چونی
هزار راز در گلزارم امشب
آیت الله حسن زاده آملی