همیشه توی این فکر بودم که چرا عصر جمعه ها دلگیر هستن و غم و غربت عجیبی توی دلم هویدا می شه . چرا غروب جمعه ها دل و پر از غم و غصه می کنه بدون اینکه توی فکر خاصی باشی یا از کسی ناراحت باشی یا هر چیزه دیگه .چرا بغض گلوت و می گیره و حوصله کسی رو نداری و دوست داری گریه کنی اما نمی تونی ؛ و همان حال و هوائی که همه با اون خوب آشنا هستن .
من یه چیزی شنیدم که بعد از اون دیگه حال و هوای عصر جمعه ها رو برام عوض کرد و دیگه نمی تونم حتی در مورد اون فکر کنم و جز شرمندگی هیچی برام باقی نمی مونه .
شنیدم جمعه که پرونده اعمال ما به دست آقا امام زمان(عج) می رسه و آقا از دست بنده هائی مثل من که همش دم از انتظار می زنم و جهت ریا هی اللهم عجل لولیک الفرج می خونم و واجبات خودم رو هم درست انجام نمی دم که هیچ در کنارش هزار تا گناه دیگه هم انجام می دم ، قلب نازنینش به درد میاد و از دست من خاطی دلگیر می شه و همین کافی برای زمین و زمان که از ناراحتی آقا زیرو رو بشه اما بازم کرم و لطف و عنایت آقا هست که دچار عذاب الهی نمی شیم . حالا بازم می تونم به این فکر کنم چرا جمعه ها غروب دلگیری داره حالا بازم می تونم سرم و بالا بگیرم بگم آقا بیا ...
دیگه با این روی سیاه و خجل چه طوری به آقا بگم من و ببخش و فردا روزی دوباره فراموش کنم که برای چی غروب جمعه ها دلگیره ...
اما آقا بازم من نا امید نمی شم آخه از کرم و مهربونی شما خیلی شنیدم می دونم کوتاهی کردم اما بازم میام و التماس می کنم و می گم آقا خودت به من کمک کن تا اسیر وسوسه های شیطون نشم ، آقا کمک کن دیگه هیچ وقت یاد شما از دلم بیرون نره ، یه عشق واقعی یه عشق حقیقی . . . مولای من ... آقا ...