روزها وز پی هم می روند ، سخت و جانکاه
کاش مرا هم نفسی بود ، قرار این تن خسته و ملول ، مرهمی بر این دل زخمی و مجروح
هر روز در انتظار فردا ...
هر شب به امید یک رویا ، یک خواب ، یک لحظه نگاه ...
خورشید من چرا طلوع نمی کنی ، چرا آسمان تیره و ابری دلم را ، به تابشی روشن و مسرور نمی کنی
واژه ها ز وصف کمالت حقیر ، دلم از ترسیم جمالت فقیر
می دانم چشمانم وز گناه حصاری به گرد خود افراشته و لیاقت دیدن پاکی ها را ندارد و می دانم شایستگی رؤیت رخ زیبایت را ندارد ولی مولای من بر دل شکسته ام رحمی کن
دلم بی تاب و سر گشته و حیران ، خسته و درمانده ، اسیر غمهای زمانه ، سیر از این دنیا و مردمان بی وفایش
بیا مهربان من ، بیا پناه دل بی کسم ...
بیا آقا و مولایم ، بیا و قلب یخ زده زمان را به گرمای وجودت آب کن ...
قلب رئوف و مهربانت به وسعت همه خوبی و زیبائی های هستی
اما غمین از جور نامردمان زمانه ، دلگیر از ریاکارانی که انتظار را شعار تکراری خود کرده اند
رنجور از سیه دلانی که از نام زیبایت سوء استفاده و ساده دلانی را فریب افکار پلید خود می کنند .
آقا جان جمعه ای دیگر در راه است ، دلم نیز بی تاب
گر چه من هم شعاری گشته ام ، گرچه افکارم ساخته دلی روسیاه و شب زده است اما
اگر مرا لیاقت وصف عظمت و کرامتت نیست ، اگر مرا لیاقت گدائی و غلامی تو نیست ، اگر دعایم از ته دل نیست
پس عزیز زهرا (س) تو را به جان مادرت بیا ...
بخاطر دل مالامال از خون مادران فلسطینی ، به خاطر خون جوانان مظلوم و پرپر شده به ظلم شیطان صفتان بیا
آقا جان مگر رذالتشان را بر حرم شریف پدر بزرگوارتان ندیدید
پس چرا رخ نمی نمائی و حضور نازنینت را بر مستکبران و خونخواران ظالم ثابت نمی کنی
من گناهکار ، حقیر و پست و دعایم بی اجبابت
چرا دعای سید و سرورمان ، علی زمان ، پاکترین مردمان ، نور چشم و امیدمان را مستجاب نمی کنی
آقا جان به خدا قسم علی عصرما نیز از جور و فساد بی معرفتان و خوارج روزگار قلب نازنینش به درد آمده ، و در انتظار رحمت است ، در انتظار ...
آقا جان مگر چهره ماه نمایش را که هر بار به حرف بی خردان وجاه طلبان دو روی ، شکسته تر می شود ، نمی بینی ...
تورا به جان پسر فاطمه (س) بیا ...
ای دادرس مظلومان و ای منجی عالم بشریت تو را به دل پاک و دعای رندان سحر خیز بیا ...
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه والنصر