به نام خدا
انبوئی از زمان گذشت و اینک باز مجالی یافتم قلمی به دست دل سپرده تا هرچه زخم است به مرهم جوهر دل نگاشتم التیام یابد.
این روزها حتی لحظه ای برای دلم نیز وقت نداشتم .
چنان درگیر کار خویشم که کار دل را فقط به لحظات آرام بخش نماز سپرده ام و ...
تند باد ملالت ها بر من سخت گرفته و گاه گاه دلم را نیز می لرزاند ...
با همه دلتنگی ها ، زیبائی هائی مرا در مسیرم ثابت قدم نگاه می دارد...
کافی است لحظه ای کوتاه دل به دلدار دهم .
فعالیت 14 ساعته روزانه نمی تواند مرا از هر دلخوشی و دلبری دور نماید ...
یا سپیده دم قبل از هر هیاهو و غوغای دنیائی اندکی از خواب خوش زمستانی ام می زنم و دل را به حرم کریمه اهل بیت می سپارم و یا شب از وقت خود گذشته ، خسته از همه گیر و بند های کاری ، به عشق و امید لحظات دلداری و دلسپاری با معشوق ، رمقی تازه می یابم و دل را راهی جمکران می کنم ...
در چنین لحظاتی چنان سرمست می شوم که گامهای دردمندم انگار جانی دوباره گرفته و راهی تازه به دریا یافته و به سرعت باد به تکاپو می افتد .
آری این است که مرا چنین مجنون نگاه داشته ... شاید فرهاد هم از آن بی بهره بود ... با اینکه گاهی خورشید هم خودش را از چشمان من پنهان می کند ...
خدا را شکر می گویم به خاطر همه نعمت هایش که به من ارزانی داشت و دوستان را دعا گو هستم که چنین مرا به نسیم خوش فراموشی واگذار نمودند
التماس دعا