توی اتوبوس خط واحد نشسته بودم ، آقائی تقریبا مسن و شکسته کنار من نشست . به خوبی از ظاهرش معلوم بود که معتاد هست . من اهمیتی ندادم و هنگامی که به مقصد نزدیک شدم و آماده رفتن ، متوجه خواب بودنش شدم . هر چه سعی کردم تا بدون اینکه مزاحم خوابش بشم و بیرون بیام نشد . اون اقا بیدار شد و خودش رو جابجا کرد و دوباره خوابید . احساس خوبی نبود . قبل از اینکه به ایستگاه برسیم و می خواستم به در نزدیک بشم در همین حال یک آقائی مسن ولی شاداب و سر حال که چهره ای نیکو داشت من و متوجه خودش کرد و به من گفت : این بنده خدا رو که دیدی یه روزی زمان انقلاب که داشتیم سفارت انگلیس و آتش می زدیم کنار من بود !!! از کسانی بود که توی تظاهرات ها شرکت می کرد و ..
حسابی جا خوردم نمی دونستم چی بگم . این قدر حواسم پرت شد که نفهمیدم کی پیاده شدم ، تازه به ذهنم رسیده بود که ای کاش پیاده نمی شدم و باهاش حرف می زدم . می رفتم ازش می پرسیدم آخه چرا ...؟
اما دیگه دیر شده بود ، فکر می کنم یه درس بزرگ بود برای من و خیلی از جوانهای دیگه . اما به سادگی می شه جواب بعضی از چراها رو گرفت . می شه حدس زد که چه چیزهائی اون آقا رو به این روز انداخته . نتیجه همه جواب ها هم شما دوستان به خوبی می دونید اما یک مسئله مهم که نقش به سزائی در این مورد دارد این دو کلمه است "تهاجم فرهنگی" . وقتی دشمنان ما متوجه شجاعت و دلاوری مردان و زنان غیور ایران زمین شدند و دیدند نمی توانند به کشور عزیزمان دست درازی کنند متاسفانه از این طریق سعی کردند جوانان پاک ما را فریب دهند و از راههای مختلف توانسته اند تا حدودی به این امر نائل شوند اما ما جوانان متعهد و فهمیده زیادی داریم که اکنون در عرصه های مختلف باعث سربلندی کشور و نظام مقدس جمهوری اسلامی مان شده اند . انشاالله با آگاه سازی بیشتر توسط رسانه ها مبلغین وهمینطور نشر فرهنگ صیحح و ارائه الگو هایی از بین جوانان متعهد و موفق بتوانیم بر این توطئه ها نیز پیروز و سربلند بمانیم .
از مسئولین نیز انتظار می رود توجه بیشتری نسبت به این مسئله داشته باشند ، زیرا همانطور که شعار داده می شود جوانان سرمایه های کشور هستند ، پس این سرمایه گرانبها نباید با بی توجهی از دست برود .
» ساعت 12:0 عصر روز شنبه 87 تیر 29