ابوریحان درونی - دنـیـــای جـــوانـی

درباره نویسنده
ابوریحان درونی - دنـیـــای جـــوانـی


آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
دوست و خصوصیات آن
دعا
مشکلات جوانی
نصایح
خاطرات مقام معظم رهبری
اشعار
دلتنگی های من
دختر خانم ها حتما بخوانند . . .
دل و . . .
هنگام ظهور
عشق حقیقی
سیب گلاب
روزی که شهادت . . .
فرهنگ دانشجوئی یا . . .
بهداشت عمومی
شب جمعه
یک خاطره
امید
خاطرات حاج آقا قرائتی
جرم و جنایت چرا ؟
تصاویر شیراز قدیم
حضرت علی علیه السلام
آرزوها . . .
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
کاریکاتور
زن و اشتغال
حقیقت تلخ
یا جواد الائمه(ع)
نامه ای عاشقانه
ازدواج با شکوه
حجاب
حرف دل
غیرت و مردانگی
محرم
ابتذال در مداحی
باغ انقلاب
ویروس اجتماعی
یا رسول الله ...
مطالب سیاسی
ریشه تاریخی سیزده بدر
نماز
ویژه سفر رهبر به شیراز
رخنه شیطان
نامه ای به دوست
السلام علیک یا فاطمة الزهرا(س)
موج وبلاگی حجاب
نهج البلاغه و مظلومیت علی (ع)
خاطرات فراموش نشدنی
عالم محضر خداست
لذت عبادت
انسان و ایمان
بیت النور
ماه رمضان
تفاوت فرهنگ ها ...
علی (ع) و شب قدر
یاد امام و شهدا ...
ایستگاه پاسخگوئی حجاب
دانلود برنامه رساله برای موبایل
السلام علیک یا جعفر بن محمد ایها الصادق یابن رسول الله
ظاهر و باطن
السلام علیک یا حضرت معصومه سلام الله علیها و رحمة الله و برکاته
تحلیل روز یا کوته نگری ...
به اسم قرآن چه می کنند !
حرم علی بن حمزه علیه السلام
دکتر عصام العماد
معنای زندگی
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها Ho! O Saki
عاشقانه و عارفانه
غزه - gaza
علیمی به کجا چنین شتابان !
حاج میرزا محمد اسماعیل دولابی
کاریکاتور _ عشق های امروزی...
صورت و سیرت
اردوی جنوب(از بلاگ تا پلاک)
بعضی وقتها ...
به بهانه تولد
نامه ای به پدر جانبازم
هدف از ازدواج چیست ؟
دل نوشته ها 2
ساده اما حسابی
به رنگ جوانی
تهاجم فرهنگی در پوشاک !
کنکور ازدواج
شب است و همسایه گرسنه
انیشتین
مرگ بر اسرائیل
بصیرت
کرونا


لینکهای روزانه
سریعترین دیکشنری آن لاین [36]
فوتوشاپ آن لاین [31]
مشاوره و پاسخگوی آن لاین [28]
اعراب گذاری هوشمند [13]
پخش زنده شبکه های صدا و سیما [192]
سازمان ملی جوانان [194]
فرهنگ واژگان فارسی به فارسی [139]
آپلود رایگان عکس و فایل [212]
صورت حساب تلفن همراه [313]
اس ام اس های مذهبی [935]
پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری [167]
علوم و معارف قرآن در تفاسیر [263]
[آرشیو(12)]


لینک دوستان

پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
پیاده تا عرش
مهندس محی الدین اله دادی
► o▌ استان قدس ▌ o ◄
****شهرستان بجنورد****
رهسپاریم با ولایت تا شهادت
برادران شهید هاشمی
بچّه شهید (به یاد شهدا)
دهکده کوچک ما
خط سرخ شهادت
ملیحــــــــــــــــــــــانه
حرفهای جوانی


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
ابوریحان درونی - دنـیـــای جـــوانـی


لوگوی دوستان



آمار بازدید
بازدید کل :665283
بازدید امروز : 59
بازدید دیروز :34
 RSS 
 

توی خیابون چشمم افتاد به اعلامیه های فوتی و درگذشتی . هر جا که روی در و دیوار ها بود سعی کردم بیشتر دقت کنم . نتیجه اینکه اکثرا جوان بودند ، و آقایون ...(سوء تفاهم نشه لطفا به خاطر فعالیت بیرون از منزل و ...)
بیشتر بحثم اینه که چرا اینقدر سن مرگ و میر کاهش پیدا کرده . چقدر بر اثر سوانح رانندگی و چقدر بر اثر بیماری ، که بیشتر هم بر می گرده به سکته و سرطان ... حال آمار مرگ و میر ناشی از اعتیاد و یا جنایات ناشی از بزهکاری بماند ، هرچند در کشور ما مسلما آمار پائین تری نسبت به کشورهای توسع یافته و غربی دارد .
به تاریخ که نگاه سطحی بیاندازیم می بینم طول عمر در آن زمان بیش از الان بوده با توجه به کمبود امکانات علی الخصوص بهداشتی و رفاهی و فعالیت زیاد مردم در گذشته .
در عصر حاضر با توجه به پیشرفت علوم، مرگ و میر ناشی از بیماری ها چقدر نسبت به گذشته تفاوت کرده ؟ آیا هرچه در علم و صنعت پیشرفت می کنیم در طول عمر خویش نیز توانسته ایم به پیشرفتی برسیم .
یک مثال ساده :
در گذشته نچندان دور نگاهی به زندگی پدر بزرگها و مادربزرگهامان می اندازیم به خصوص آنهائی که در روستا زندگی می کردند ،ببینیم در چه شرایطی زندگی می کردند و طول عمرشان چگونه بوده است .
در گذشته فعالیت بدنی زیاد و تغذیه نیز متفاوت تر از اکنون بوده است . همیشه صبح زود از خواب بلند می شدند و صبحانه را با لبنیات صددرصد طبیعی شروع می کردند .فعالیت ها نوعی ورزش به حساب می آمدند آن هم با آب و هوای پاک و بدون گازهای آلاینده ...
اکنون در شهر خواب تا لنگ ظهر و اگر هم کارمند باشیم و صبح زود صبحانه خورده شود شیرهای آبکی و بیسکویت و...(وضعیت نان هم که بماند).
در طول روز هم که مدام در خیابانها با انواع گازهای سمی روبرو هستیم و وعده های غذائی ما که پر شده از انواع غذاهای پرچرب با روغن های مضر و یا خوراک های آماده مثل سوسیس و کالباس و ... انواع ساندویچ ها و همبر ، پیتزا و از همه بدتر نوشابه ها ...
ماشاءالله چشم نخوریم ورزش هم فقط با دیدن بازی فوتبال از تلویزیون جایش در زندگیمان پر کردیم و الا ...
خدا نکند سرماخوردگی چند روزی میهمانمان شود، آنوقت انواع قرص های شیمیائی  معده بیچاره را تحت الشعاع قرار خواهد داد .
از امید به زندگی و افسردگی ها و نا بسامانی ها هم که بگذریم اعصابها همه به جز من سالم اند خدا را شکر ...
بنده خودم با 25 سال سن اندکی فشار خون دارم و اعصاب هم مثل منار جنبان اصفهان محکم و استوار !!!
خوبه یه سری به طب اسلامی و سنتی بزنیم . بنده از همان ابتدا سی دی های دکتر روازاده را دیده ام تازگی ها نیز متوجه شدم وب سایتشان فعال شده (سینای سلامت) . ایشان حرفهای بسیاری برای گفتند دارند . از انواع ظروف ها نانها روغن ها و ...
درپایان یاد آور می شوم یکی از سخنان دکتر : در گذشته همه ظروفهای مسی و آهنی خود را به نان خشکی ها به قیمت ارزانی سپردیم و جایشان ظروف گران تفلونها آوریم و اکنون اکثرا دچار کمبود آهن شده ایم .



» ساعت 12:4 عصر روز شنبه 88 اردیبهشت 19

 

خواهر گرامی ام ، برادر عزیزم لطفا با تفکر به این تصویر بنگر ...

بیاندیش که شهدا با چه هدفی خون پاک خود را فدا کردند ...

 

انتظار شهید از من

» ساعت 7:42 عصر روز چهارشنبه 88 اردیبهشت 16

 

وقتی از همه چیز خسته می شی ، وقتی دوست داری یه جائی باشی که جز خودت هیچ کسی نباشه . حتی از سایه خودت هم فراری هستی وقتی هیچ چیز توی زندگی برات جذابیت یا حس خوشایندی نداره و خیلی وقتهای دیگه !
در چنین لحظاتی دنبال چه جیزی هستی ؟ چه چیزی می تونه تو رو از این وضعیت خارج کنه ؟ رک بگم ، آیا منتظر کسی هستی که خیلی بهش علاقه داری و دوست داشتی الان کنارت باشه و باهاش درد و دل کنی ؟ دوست داری از دلتنگیهات بگی دوست داری از غم و غصه هات یا از کمبودهای زندگیت بگی ؟
حتما الان منتظرین مثل خیلی ها مکررا بگم خوب خدا رو داری ... اونی که خیلی تو رو دوست داره و ...
نه این و نمی خوام بگم ، البته واقعیت هم همینه و متاسفانه به دلایلی خیلی از ما جوونا نتونستیم با خدای خودمن چنین مانوس بشیم که به طور کل ریشه همه مشکلات و ناامیدی ها رو می تونه از بین ببره .
اما در گذشته بزرگواری چنین پیشنهاد دادند که شما قلم و کاغذی در دست بگیرید و هر آنچه دل تنگت می خواهد بنویس ...
مسلما این نوشتن باعث تخلیه روحی روانی و بدست آمدن آرامش نسبی در انسان می شه .
اما بعد از نوشتن دوتا راهکار داری ، اول اینکه این نوشته رو بری در آب جاری بیاندازی و ...
و راه دوم اینکه دست نوشته و یا غمنامه خودتون و نگهدارید و مدتها بعد هر موقع که از شور و نشاط خاصی برخوردار شدی ، دوباره یه نگاه به اون بیاندازی و تفاوت روحیات حال و گذشته خودت رو مقایسه کنی و ببینی چه روندی رو طی کردی ...
خودم این و امتحان کردم ؛ نه کتاب روانشاسی خوندم و نه پیش روانشاس رفتم. اما این کار برای من تجربه خوبی به همراه داشت .
و نظر شما ... ؟

پی نوشت : اگر استادم این و بخونه معلوم نیست چی می شه ... !!!؟؟؟



» ساعت 3:35 عصر روز دوشنبه 88 اردیبهشت 14

 

هدف از ازدواج چیست و چگونه ازدواج می تواند انسان را در مسیر تقرب الهی قرار داد ؟
انسان دو نوع نیاز دارد که ازدواج به هر دو آنها تا اندازه ای پاسخ می دهد . یکی نیاز جسمانی است، آدم غذا می خورد آب می نوشد و به ازدواج هم برای ارضای غریزه جنسی نیاز دارد . یکی از دلایل ازدواج غلبه بر تمایلات جنسی و جهت دادن به آنهاست .
آرامش هم یک نیاز روحی است که باز هم ازدواج این نیاز را تا اندازه زیادی پاسخ می دهد . قرآن درباره همسر می فرماید «لتسکنوا الیها»روم21 شما به وسیله همسران آرامش می یابید .
انسان در مسیر قرب الهی نیازمند آرامش است و ازدواج ، یکی از عوامل اصلی آرامش . اگر ازدواج به معنای واقعی خود شکل بگیرد ، می دانید چه اتفاقی می افتد ؟ به این مثال دقت کنید :
 یکی از علما می گفت : ما در طول روز که در خانه به سر می بریم ، به دلیل وجود صداهای فراوان صدای تیک تیک ساعت را نمی شنویم ؛ اما همین که شب می شود و می خواهیم بخوابیم صدای تیک تیک ساعت به گوشمان می رسد . این صدا در روز هم بود اما ما نمی شنیدیم چون صداهای دیگری هم وجود داشت ؛ حالا صداهای دیگر رهایمان کرده اند و ما به راحتی صدای تیک تیک ساعت را می شنویم . ایشان می گفتند همیشه خدا انسان را به سوی خود فرا می خواند ولی ما به دلیل نداشتن آرامش ، صدای "بیا بیا"ی خدا را نمی شنویم اما وقتی ازدواج می کنیم و به آرامش می رسیم صدای "بیا بیا"ی خدا را می شنویم .ازدواج
از دواج یک وظیفه دینی و انسانی است ، همانطور که نماز خواندن هم یک وظیفه دینی است . انسان وقتی انجام وظیفه کرد به خدا نزدیک می شود ، البته این درصورتی است که ازدواج به معنای واقعی خود شکل بگیرد .
خیلی از ازدواج ها اسمشان ازدواج است و واقعیتشان افتراق . اما خیلی ها با ازدواج ، تازه به من می رسند و منیت هایشان گل می کند . اینها با ازدواج از خدا دور می شوند . درست است که در روایت داریم که هرکس ازدواج کند نصف دینش را ادا کرده (بحار-ج100ص219) اما این درباره ازدواجهای واقعی است نه افتراقها .
سلسله مباحث راه زندگی حجت الاسلام عباسی



» ساعت 4:42 عصر روز چهارشنبه 88 اردیبهشت 9

 

از آنجا که جانبازان پدران شرافت وغیرت ما و بازماندگان طلایه داران عزت ما هستند و از آنجا که آنان با دلهای زخمی اما مملو از عشق ، کوله باری از درد و رنج را سالهاست که بر دوش می کشند و از آنجا که ما امنیت و آسایش خود را مدیون آنان هستیم ، حقیر نامه ی از سر مهر و ارادت بر بال معنویت پیک نمودم تا لحظه ای و ذره ای ، درد عاشقانه ی این عزیزان را با خود تقسیم نمایم . 
پدر عزیز و جانبازم شنیده ام ، زمانی که من در بستر خواب ، با لالائی پر از غم مادر آرام گرفته بودم ، تو بودی که امنیت و آسایش خود را نادیده گرفتی و دلاورانه به سوی دشمن تاختی تا من و هزاران هزار کودک دیروز ، امروز با غرور و افتخار نام ایرانمان را فریاد بزنیم ...
پدر خوش غیرت من ، اکنون فهمیده ام که زیر آتش و خون قرار گرفتن غیرتی اباالفضلی می خواهد و دلی حسینی ، که تو آن را داشتی و برای ما صرف نمودی تا خدای ناکرده لحظه ای دشمن خیال دست درازی به ناموست را به سر نیافکند و همچنان این غیرت توست که روح بلند فداکاری را به تمام معنا به جهانیان ثابت کرده است ...
معلم تاریخ نگار عهد و وفای من ، هر آن دم که ترکش سرد سربی تن ملولت را می آزارد ترکش نگاه پر دردت را که همیشه از دیگران پنهان می داری ، دل مرا پیشتر می شکافت و گلویم را چون سینه مسموم و شیمیائی ات بشدت می فشارد ...
 آری پدر مهربانم من هم با تو درد می کشم اما تو درد عشق و فراق از دوستان و یارانت و من درد آب شدن نگاهت و من و پژمرده شدن روز به روز چهره ماهت ...
شاید دوست داشتی اکنون به جای خوابیدن بر روی تخت و یا نشستن بر ویلچر ، با پسرت که اکنون هزاران آرزو بر دل دارد در خیابان ها گام به گام او و دست بر دوشش حرکت می کردی ، اما پدر رشیدم هنگامی که دست گرم و مهربانت را بر روی سرم احساس می کنم و زمانی که بوسه ای بر صورت زیبا و دلنشینت می نهم با تو تا اوج آسمانها پرواز می کنم و غروری سرشار از رشادتهای تو تمام وجودم را فرا می گیرد و بیش از پیش به تو افتخار می کنم ...
نمی دانم که چگونه با تو همدل شوم تا آنگونه که شایسته است احساسم را از وجود نازنیت بیان کنم و بگویم که جای تو در فرهنگ ملی من چه جایگاه والا و با ارزشی است ، همیشه قدردان شما هستم و تا ابد نام و یادتان در دلم جاری خواهد ماند .
پدر جانبازم تو تجلی ایثار و عشقی تو در مکتب معرفت سر مشقی ، تو سربرگ کتاب عشقی ...
ای کاش این نامه دلریز من گوشه قلبت جای گیرد و مرا به میهمانی اش دعوت نماید ... تا با هم آوائی دل من و تو ، شیرین ترین لحظات را در دفتر خاطرات عمرم رقم زنم و غمی از غمهایت را با عشق برگیرم .
ملتمسانه محتاج دعای خیرتان هستم تا رگه ای از غیرت شما در وجودم پرورش یابد و من نیز با برداشتن الگو و تمثیلی از شما راه شما را که همان راه شهداست و امام عزیز پیشرو آن بود ،به نیکی دریابم و با یافتن لیاقت فرزندیتان ، به دشمنان نشان دهم که تا الگوی من بزرگ مردانی چون شماست ، اجازه نمی دهم لحظه ای چشم به خاک پاک میهنم بدوزد و هرگز از شهادت در این راه نمی هراسم و جانم را فدای ولایت خواهم نمود.

سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ

پی نوشت : این نامه رو قبلا نوشتم واسه یه جشنواره فکر کنم بود...



» ساعت 11:39 صبح روز چهارشنبه 88 اردیبهشت 2

 

بعد از مدتها رفتم سینما ...
چون علاقه و حوصله دیدن فیلم ندارم اما فیلم اخراجی ها2 ...به هر حال به اصرار بروبچ ما رو به سینما تربیت (قم) کشوند .

اصلا نمی خوام در مورد فیلم حرف بزنم ! فقط یه خورده در وصف سینما تربیت که بعد از حدود 10 سال پام و اونجا گذاشتم می خوام یه چیزهائی خلاصه بنویسم .
همون ساختار قدیمی که دست نخورده و بکر باقی مونده بود . وقتی روی صندلی به قول شیرازی ها پوکیده اش نشستم یاد مینی بوس های قدیمی افتادم با همون حال و هوا...(گلاب به روتون ) 10 ساعت پشت فرمون از شیراز اومدم قم خستگیش یه طرف نشتن روی این صندلی هم ...
فکر کنم سیستم مزخرف صوتی هم همان ...
ماشاءالله به این فرهنگ !!! آشغال کف سینما جای سوزن انداختن نذاشته بود (شاید سانس آخر اینطوریه).
با وعده وعیدهای برخی مراکز ... روزهای شنبه و سه شنبه باید بلیط نیم بهاء توزیع شود ، اما مثل اینکه بعد از عمری یه فیلم پر فروش خورد به پستشون همه چی رفت از یادشون !
جالب تر از همه چند بار وسط فیلم ، نوار پوکید ...
برای مسولین قم متاسفم ...
پی نوشت : تو خیابون نزدیک خونه یه نیمچه چهارراه وجود داره که چراغ راهنمائیش معلوم نیست چطوری کار می کنه . بیشتر وقتها دوتاش با هم قرمز می شه
تند تند نوشتم و رفتم خوب و بدش بزرگوارانه ببخشید ...



» ساعت 12:31 عصر روز یکشنبه 88 فروردین 30

 

به نام خالق مهربانم که مرا از خاک سرشت و تقدیرم را به خاک نوشت و از روح خود بدین تن خاکی آب حیاتم داد و راه آسمان را نشانم داد وز همه مخلوقات برتری و مهتری مدالم داد.
هر بار توشه ای برداشتم و به بار خود افزودم نه تنها خسته نشدم بلکه احساس سبکی کرده و بر سرعتم نیز افزوده شد و هر بار دستی خالی کردم ، هم راه را گم نموده و هم خستگی امانم را برید ...
عجب راهی ... عجب کوله باری ... عحب پروردگاری ...
بیراهه ها امانم را بریدند زندگی ام را تباه کردند و دو راهی ها فریبم دادند و من همه اینها را از چشم کم سوی خود می دانم چرا که در هنگام سلامت قدر خود را ندانسته و افراط و تفریط ها را با بی عدالتی پشت سر نهادند .
چه ساده انگاری محض است با این حال و وضع خود را کنار طارقان نور بینم ...
در این راه و بیراهه هر بار نشانه ای یافتم و هر بار منفذی یافتم که مرا به سوی خود می کشاند و هر چه به سویش در حرکت بودم کمتر دچار سردرگمی شدم ... با خود می پنداشتم که اینان چیستند و کیستند ...!؟
به یاد راهیان نوری افتادم که روزی دست گدائی به سویشان دراز کرده بودم ... همان خوش نامانی که آنان را گمنام می خوانند ومدام در مسیر مرا به سمت خود سوق می دادند اما من سراپا تقصیر نمی فهمیدم ...
خلاصه زندگی عصاره آزمون و خطاهاست ، هر که این عصاره ر ابه وقت خود نوشید، سود آن را نیز خواهد دید و هر که از آن بی بهره شد از زندگی خسته شد .

پی نوشت 1 :
به بهانه روز تولدم که دیروز بود این مطلب و میزنم و با خودم فکر می کنم این 25 سال عمرم و چگونه سپری کردم و چه کوله باری برای سفری که در پیش دارم برداشتم و چقدر از بیراهه ها جان سالم به در بردم و چقدر به نشانه ها توجه کردم ...

پی نوشت 2 :آیت الله وحید خراسانی
پارسال روز ولادت مولا امام حسن عسکری علیه السلام جهت خواندن خطبه عقد خواهرم در محضر آیت الله العظمی وحید خراسانی بودیم که ایشان توصیه هائی برای زوج جوان کردند : هر روز یک بار سوره یس هدیه به خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها و فراموش نکردن دعای عهد بعد از نماز صبح . البته در جائی دیگر به جوانان سوره یس را هدیه به آقا امام زمان (عج) توصیه نمودند .

ولادت امام حسن عسکری علیه السلام مبارک باد



» ساعت 4:48 عصر روز شنبه 88 فروردین 15

 

چند سال پیش حاج آقا راشد یزدی در یکی از سخنرانی های خود داستان جالبی را نقل کردند در مورد تمثال مبارک حضرت علی علیه السلام که بنده برایتان بازگو خواهم کرد :

آقای نقاشی برایم تعریف می کرد روزی خواب حضرت علی علیه السلام را دیده ام و از ایشان سوال کردم آقا چهره مبارک شما با آنچه در تصاویر و نقاشی هائی که کشیده اند خیلی متفاوت است . اجازه می دهید بنده هم از شما نقاشی بکشم . آقا فرمودند : شبیه ترین نقاشی به من در امام زاده ابراهیم علیه السلام (واقع در شیراز) است . تمثال مبارک حضرت علی علیه السلام
حاج آقا راشد یزدی می گفتند که خودشان نیز جهت دیدن این عکس به شیراز آمده اند .

البته اکنون نسخه اصل آن نزد آقای رضا آیت اللهی فرزند مرحوم آیت الله آقا سید شمس الدین آیت اللهی متولی امام زاده ابراهیم علیه السلام می باشد چرا که در گذشته به علت ترس از عدم ماندگاری و مورد دستخوش قرار گرفتن توسط بازدیدکنندگان از آنجا برداشته و عکس آن جایگزین شده است .

دیشب خدمت یکی از اقوام رسیدیم که حدود هشت سال در بند اسارت رژیم بعثی عراق بودند . ایشان از نسخه اصلی عکسی گرفته بودند و به ما نشان دادند و بنده هم از روی آن با موبایل عکسی گرفتم که به خاطر عدم کیفیت از دوستان عذر خواهی می کنم(انشاءالله به شهر ما بیائید و …)



» ساعت 4:6 عصر روز پنج شنبه 88 فروردین 6

 

اردو هم تمام شد و الان که دوباره نشستم پای سیستم فکر می کنم این چند روز انگار مثل یه خواب گذشت اما هنوز یه چیزهائی در دلم باقی مونده ، خاطراتی که نمی دونم تا کی می تونه توی ادامه مسیر زندگی همراهم باشه.
وقتی به خونه رسیدم از همون لحظه رسیدن که حتی اجازه استراحت هم بهم ندادن ! و دوباره درگیر مشغله زندگی و کار و امور دنیوی شدم، به خودم گفتم انگار این چند روزه به نوعی از این دنیا دور بودیم ، از همه گیر و بندهائی که واسه خودمون درست کردیم . یَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ
مثل یه خواب یه رویا ...
دغدغه ای که هم بچه ها داشتن به نظرم این بود که چکار کنیم این سفر مثل همه آمدن و رفتن ها نباشه یعنی درسی گرفته باشیم که در تمام مسیر زندگی ازش بهره ببریم .
با خودم میگم بهتره همانطور که در مناطق جنگی جنوب یادمانی از شهدا وجود داره در دلهامون هم یادمانی بسازیم و به خوبی ازش نگهداری کنیم و هربار که در مسیر زندگی با دو راهی ها مواجه شدیم و هربار که به بیراهه ها رسیدیم به خوبی از این راهنما استفاده کنیم .عکس شهدا را می بینیم ، عکس شهدا عمل می کنیم
درسته که خیلی ها اونجا رفتن و دیدن اما برداشتها و دستاورد ها یکسان نیست . ولی همه ما به نوعی یه تلنگر می خوریم و ذهنمون پر از سوالاتی می شه که بعضی ها به دنبالش می رن تا به جواب برسند و بعضی هم با همه چیز خداحافظی می کنند تا سال دیگه، اگه بازم قسمت بشه !
پی نوشت : حرف زیاده اما...
قرار شده بچه هائی یه جائی درست کنند عکسهائی که گرفتیم بزنیم اگر نشد خودم توی یه پست جدا چندتائی عکس خواهم زد .



» ساعت 3:21 عصر روز پنج شنبه 87 اسفند 29

 

سلام و عرض و ادب خدمت همه دوستان گرامی

هر سال این موقع ها تمام فکر من معطوف می شه به شهدا و مناطق جنگی . تا سال قبل با خانواده می رفتم و سال نو با شهدا شروع می کردم . امسال دوست داشتم تنها سفر کنم و از خانواده جدا بشم اما نمی دونستم چطوری . تا اینکه یاد اردوی از بلاگ تا پلاک افتادم . مشکلات زیادی داشتم تا بتونم با بچه ها راهی بشم . استاد گرامی و مشاور خوب بنده به من گفتند مثبت فکر کن و نسبت به اردو احساس خوب داشته باش حتما درست می شه .

بعد از این حرف استادم ، دیگه خودم رو همراه بچه های اردو می دیدم و به خودم می گفتم حتما من با بچه ها راهی می شم . خلاصه کار ما هم درست شد حتی یکی از دوستانم رو هم از شیراز آوردم ، ایشون هم خیلی علاقه داشتن به چنین سفری .

اما همه حرفم این بود که از همه دوستان که به وبلاگ حقیر سر می زنند و با نظرات خوبشون من و شرمنده می کنند تشکر کنم و قول می دم جبران کنم . التماس دعای خیر از همه دوستان عزیز دارم .

یاد  امام و شهدا ... 

التماس دعا



» ساعت 11:12 صبح روز چهارشنبه 87 اسفند 21

 
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >