ابوریحان درونی - دنـیـــای جـــوانـی

درباره نویسنده
ابوریحان درونی - دنـیـــای جـــوانـی


آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
دوست و خصوصیات آن
دعا
مشکلات جوانی
نصایح
خاطرات مقام معظم رهبری
اشعار
دلتنگی های من
دختر خانم ها حتما بخوانند . . .
دل و . . .
هنگام ظهور
عشق حقیقی
سیب گلاب
روزی که شهادت . . .
فرهنگ دانشجوئی یا . . .
بهداشت عمومی
شب جمعه
یک خاطره
امید
خاطرات حاج آقا قرائتی
جرم و جنایت چرا ؟
تصاویر شیراز قدیم
حضرت علی علیه السلام
آرزوها . . .
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
کاریکاتور
زن و اشتغال
حقیقت تلخ
یا جواد الائمه(ع)
نامه ای عاشقانه
ازدواج با شکوه
حجاب
حرف دل
غیرت و مردانگی
محرم
ابتذال در مداحی
باغ انقلاب
ویروس اجتماعی
یا رسول الله ...
مطالب سیاسی
ریشه تاریخی سیزده بدر
نماز
ویژه سفر رهبر به شیراز
رخنه شیطان
نامه ای به دوست
السلام علیک یا فاطمة الزهرا(س)
موج وبلاگی حجاب
نهج البلاغه و مظلومیت علی (ع)
خاطرات فراموش نشدنی
عالم محضر خداست
لذت عبادت
انسان و ایمان
بیت النور
ماه رمضان
تفاوت فرهنگ ها ...
علی (ع) و شب قدر
یاد امام و شهدا ...
ایستگاه پاسخگوئی حجاب
دانلود برنامه رساله برای موبایل
السلام علیک یا جعفر بن محمد ایها الصادق یابن رسول الله
ظاهر و باطن
السلام علیک یا حضرت معصومه سلام الله علیها و رحمة الله و برکاته
تحلیل روز یا کوته نگری ...
به اسم قرآن چه می کنند !
حرم علی بن حمزه علیه السلام
دکتر عصام العماد
معنای زندگی
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها Ho! O Saki
عاشقانه و عارفانه
غزه - gaza
علیمی به کجا چنین شتابان !
حاج میرزا محمد اسماعیل دولابی
کاریکاتور _ عشق های امروزی...
صورت و سیرت
اردوی جنوب(از بلاگ تا پلاک)
بعضی وقتها ...
به بهانه تولد
نامه ای به پدر جانبازم
هدف از ازدواج چیست ؟
دل نوشته ها 2
ساده اما حسابی
به رنگ جوانی
تهاجم فرهنگی در پوشاک !
کنکور ازدواج
شب است و همسایه گرسنه
انیشتین
مرگ بر اسرائیل
بصیرت
کرونا


لینکهای روزانه
سریعترین دیکشنری آن لاین [36]
فوتوشاپ آن لاین [31]
مشاوره و پاسخگوی آن لاین [28]
اعراب گذاری هوشمند [13]
پخش زنده شبکه های صدا و سیما [194]
سازمان ملی جوانان [194]
فرهنگ واژگان فارسی به فارسی [139]
آپلود رایگان عکس و فایل [212]
صورت حساب تلفن همراه [314]
اس ام اس های مذهبی [935]
پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری [167]
علوم و معارف قرآن در تفاسیر [263]
[آرشیو(12)]


لینک دوستان

پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
پیاده تا عرش
مهندس محی الدین اله دادی
► o▌ استان قدس ▌ o ◄
****شهرستان بجنورد****
رهسپاریم با ولایت تا شهادت
برادران شهید هاشمی
بچّه شهید (به یاد شهدا)
دهکده کوچک ما
خط سرخ شهادت
ملیحــــــــــــــــــــــانه
حرفهای جوانی


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
ابوریحان درونی - دنـیـــای جـــوانـی


لوگوی دوستان



آمار بازدید
بازدید کل :682386
بازدید امروز : 65
بازدید دیروز :158
 RSS 
 

هر روزبا پیشرفت جوامع بشری حضور زنان نیز در اجتماع و مشاغل مختلف بیشتر می شود و گاها چنان در کار و امور اجتماعی غرق می شوند که دیگر اطرافیان خود را فراموش و نسبت به خانواده و اطرافیانشان بی تفاوت می شوند و نمی توانند وظیفه اصلی خود را در خانواده به خوبی ایفا کنند. برای مثال به سریال جدید مهدی فخیم زاده (بی صدا فریاد کن) رجوع می کنیم . در این سریال نقش زن پلیسی را به نمایش گذاشته که تمام هم و غم خود را صرف مسائل کاری خود کرده و تمام وقت از شبانه روز را در این راه می گذراند . تا حدودی می توان گفت دور از واقعیت نیست و از این موارد بسیارند نه تنها در این حیطه کاری بلکه در مشاغل دیگر نیز چنین مواردی را می توان یافت که کار بر خانواده ترجیح داده شده است و چه بسیار زنانی که به این دلیل زندگیشان از هم پاشیده و همسر و یا فرزندانشان را از دست داده اند . باز هم اشتغال زنان در مواردی مانند مثال فوق بسیار با ارزش است متاسفانه این روزهای زنان جامعه ما به کارهائی دست می زنند که بسیار اسف بار و ناراحت کننده است . برای مثال گهگاه در برخی از شهرهای بزرگ خانم هائی را می بینیم که در سیستم شهرداری در خیابانها در حال جمع آوری زباله به همراه ماشین های سنگین می باشند و مشاهده این تصاویر برای من بسیار سنگین و غمبار می باشد . به نظر من هر چه حضور زن در اجتماع بیشتر می شود بیشتر به شغل های کاذب روی می آورند و گوهر وجودی زن نیز زیر سوال می رود و از ارزش آن نیز کاسته می شود (با توجه به آگاهی شما دوستان ضرورتی به بیان دیگر مشغولیات کاذب و زننده برخی از بانوان درگوشه و کنار شهرها نمی بینم).

به نظر شما زنی که مهندس معدن می باشد و یا کارگران زنی که در معدن (یا در کارخانه ها با فعالیت بدنی شدید) کار می کنند دیگر می تواند حق مادری را برای فرزندانش به جا بیاورد و یا نیاز عاطفی آنان و همسرش را برآورده کند . آیا مادری که هر روز با مشاغل سخت درگیر و یا مدام مشغول سرو کله زدن با مردم می باشد دیگر قادر به حفظ لطافت و احساسات زنانه خود می باشد همان چیزی که باعث پایداری خانواده ها می شود .

امروزه حضور دخترخانم ها در دانشگاهها بیشتر شده و هدف اکثر آنان رسیدن به مدارک علمی بالاتر می باشد و این امر باعث بروز معضلات زیادی شده است . در این موارد دوری از خانواده ها بیشتر اتفاق می افتد احتمال هرگونه ناهنجاری اجتماعی دور از ذهن نیست و بنده نیز شاهد خیلی از این مواردها بوده ام و نیاز به توضیح نیست . در حالت خوش بینانه که کمتر اتفاق می افتد ، خانمهائی که به مدارک علمی بالا می رسند و در اجتماع به فعالیت می پردازند و حضور آنان نیز بسیار مفید می باشد . و با رعایت تعادل درفعالیت های داخل و خارج از خانه زندگی موفق و بسیار مطلوبی دارند و یک خانواده ایده آل محسوب می شوند . اما در حالات دیگر دختر خانمی را در نظر بگیرید که به علت تحصیل از ازدواج خودداری می کند و تمام وقت خود را صرف تحصیل کرده و به مرور زمان با افزایش سن دیگر کمتر زمینه ازدواجش مهیا می شود . فرض بر اینکه با مدرک لیسانس فارق التحصیل شده و بیشتر به دنبال یافتن کاری مربوط به مدرک تحصیلی اش می باشد و اگر هم کاری مطابق با تخصصش پیدا نکند ممکن است به مشاغل دیگر روی گردان شود . از آنجا که دیگر احتمال حضور خواستگار کمتر می شود و فکر سرباری در خانه نیز او را اذیت می کند در نتیجه برای یافتن کار تلاش می کند و حتی کاری که هرچند ساده و به دور از مدرک تحصیلی اش باشد. با حضور بیشتر زنان در عرصه کار و اشتغال باعث بیکاری بیشتر مردان و جوانان جویای کار شده و این نیز از بزرگترین مشکلات جوامع بشری می باشد .
جوانی که بیکار است و درآمدی ندارد مسلما از ازدواج سر باز می زند و آمار ازدواج نیز به مرور زمان کاهش خواهد یافت و این امر خود از عوامل پیشرفت ناهنجاری های احتماعی و فساد در جامعه می باشد . با روند رو به رشد اشتغال زنان در جامعه به نظر می رسد در چند سال آینده جای مرد و زن به طور کل عوض شود و آقایان به خانه داری مشغول شوند و بانوان نیز در بیرون از خانه به فعالیت بپردازند . متاسفانه به نظر می رسد تا حدودی افکار فمنیستی در بین خانم ها نیز افزایش یافته به همین دلیل اولیای الهی به حضور و نقش مهم زن در خانه تاکید کرده اند و در براین امر بسیار سفارش نیز نموده اند .
بنیان خانه و خانواده بر اساس حضور زن نقش می بندد و این بسیار مهم تر از فعالیت های اجتماعی آنان می باشد که با کمال تاسف می توان گفت بسیاری از مادران این را فراموش کرده اند و نمی دانند تربیت صحیح فرزند و تحویل فرد سالم و آگاه به جامعه چه ارزش والائی دارد و در پیشگاه خداوند باری تعالی نیز با ارج و منزلت فراوانی همراه می باشد . در روایات بسیار شنیده ایم که بهشت زیر پای مادران است و یا ارزش کار زن در خانه و خانواده کمتر از جهاد در راه خدا نیست و مرگ در این راه کمتر از شهادت نیست . ا
نشالله همه بانوان گرامی با در نظر گرفتن و شناختن وظیفه اصلی خود که بسیار با ارزش و والاتر از فعالیت های دیگر می باشد پی ببرند و آن طور که شایسته یک زن مسلمان است به وظیفه خود عمل کنند و الگوی برای زنان سایر کشورهای به اصطلاح متمدن باشند و شخصیت واقعی یک زن را به آنان نشان دهند.الگوئی برای زنان جوامعی که با تفاوت قائل نشدن بین زن و مرد , عدم غیرت و دین داری و عوض کردن معنی آزادی با ولنگاری اخلاقی و هرج و مرج , بیشترین فساد را در جامعه اشان دارا می باشند . از تمدن گفتم یاد سخن زیبای استاد شهید مطهری علیه الرحمه افتادم که فرمودند اگر بی حجابی تمدن است پس حیوانات متمدن ترین موجودات می باشند .

امیدوارم تفکرات اینجانب باعث دلگیری خانمهای محترمه نشده باشد . هر گونه اشتباه و کم و کاستی در مطلب نیز به پای بی سوادی بنده گذاشته و با نظرات خود در پیشبرد آن مرا یاری نمائید .

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر

 

پ ن : این مطلب طعنه و کنایه به هیچ شخص یا اشخاص خاصی نیست و بر اساس مشاهدات شخصی در جامعه نوشته شده است .

 مطالب مرتبط:

اشتغال زنان منافی با سبک زندگی ایرانی-اسلامی است

در سبک زندگی اسلامی-ایرانی زن پرده نشین نیست؛ ولی شاغل هم نیست.

بانوان و شغل مردانه

 



» ساعت 4:8 صبح روز پنج شنبه 86 آذر 15

 

این تصاویر از   مجله الکترونیکی چارقد   گرفته شده است

 تفریح

تفریح

 

دانشگاه

دانشگاه

 

اشتغال

اشتغال

 

امنیت اجتماعی

امنیت اجتماعی

 

احترام اجتماعی

احترام اجتماعی

هر گونه برداشت خود را از این تصویر در صفحه نظرات بیان نمائید متشکرم



» ساعت 4:48 عصر روز جمعه 86 آذر 9

 

تا انتها حضور

امشب
در یک خواب عجیب
رو به سمت کلمات
باز خواهد شد.
باد چیزی خواهدگفت.
سیب خواهد افتاد،
روی اوصاف زمین خواهد غلتید،
تا حضور وطن غایب شب خواهد رفت.
سقف یک وهم فرو خواهد ریخت.
چشم
هوش محزون نباتی را خواهد دید.
پیچکی دور تماشای خدا خواهد پیچید.
راز، سر خواهد رفت.
ریشه زهد زمان خواهد پوسید
سر راه ظلمات
لبه صحبت آب
برق خواهد زد،
باطن آینه خواهد فهمید.
امشب
ساقه معنی را
وزش دوست تکان خواهد داد،
بهت پرپر خواهد شد.
تا ته شب ، یک حشره
قسمت خرم تنهایی را
تجربه خواهد کرد.
داخل واژه صبح
صبح خواهد شد.

  سهراب سپهری

****************************

 



» ساعت 9:29 عصر روز سه شنبه 86 آذر 6

 

علی بن موسی الرضا علیه السلام در سال 148 هجری دیده به جهان گشود . پس از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام حضرت رضا(ع) در سن 35 سالگی عهده دار مقام ولایت و امامت شدند . مقام والا ، اندیشه های بزرگ و محبوبیت فوق العاده ائمه بزرگوار شیعه ، موجب گشته بود که خلفای اموی و عباسی ، پیوسته پیشوایان شیعه را به تبعید و زندان بفرستند تا مردم نتوانند آنچنان که باید از وجود آن بزرگواران استفاده کنند. بدین رو عبدالله بن مامون پس از کشتن برادر خود محمد امین ، به فکر می افتد که بزرگترین شخصیت علوی امام رضا(ع) را از مدینه به مرو بیاورد تا زندگی ایشان را تحت نظر بگیرد . در طول مسیر حضرت جهت تبلیغ و رساندن پیام دین به مردم ، از هر فرصتی استفاده نمودند . لذا وقتی به شهر نیشابور رسیدند حدیث « سلسله الذهب » را از اجداد خویش تا پیامبر اکرم و پیامبر از جبرئیل و جبرئیل از خدای تعالی نقل فرمودند که ترجمه حدیث چنین است : گفتن لا اله الا الله دژ جاودان ایمن است و هر کس آن را بگوید وارد دژ من می گردد ، و هر کس وارد دژ من شد ، از عذاب من ایمن می گردد . پس از اندک زمانی جمله دیگری به آن افزودند « لکن بشرطها و شروطها و انا من شروطها » یعنی اقرار به توحید در صورتی نجات آفرین است که دیگر شرایط به آن ضمیمه گردد و یکی از شرایط آن ، اطاعت و پیروی از من است یعنی از حکومت معصوم کنار نرود و ولایت آنان را کاملا بپذیرد .

در حقیقت امام مسئله ولایت و حکومت معصوم را از استوانه های بنیادی و شرط ایمان راستین دانستند . مامون از موقعیت روز افزون امام پیوسته بیمناک بود و خصوصا در جریان نماز عید فطر ، سخت هراسناک گردید . لذا امام را با نقشه خاصی مسموم و به شهادت رسانید .

 

 

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

 

کاش یک شب باز میهمان دو چشمت می شدم

ریز خوار مشرق خوان دو چشمت می شدم

کاش یک شب می گذشت از فراز چشم تو

گرم گلگشت خراسان دو چشمت می شدم

کاش یک شب می سرودم گنبد زرد تورا

فارغ از دنیا غزل خوان دو چشمت می شدم

  

خورشید گرم چیدن بوسه ز ماه توست

گلدسته ها نبادی  شوق بگاه توست

آری شگفت نیست که بی سایه می روی

خورشید هم ز سایه نشینان ماه توست

بالای کاشی حرم تو نوشته است

هر جا دلی شکسته همان بارگاه توست

  

ما را به گوشه حرم خود مقیم کن

مهمان مهربانی است کریم کن

در بانی حریم تو آرزوی ماست

ما را عصا به دست بخواه و کلیم کن

  

ای خدای علی بن موسی الرضا(ع)

اماممان بی تردید شنوای سلاممان هست

مارا شنوای پاسخ ایشان قرار ده

و ارتزاقمان را بر خوان سرشار از برکتش مستدام و روز افزون کن

 

 شمس أوج المجد مصباح الظلام

صفوة الرحمن من بین الانام

قطب أفلاک المعالی و الکمال

الامام بن الامام بن الامام

و تنها اوست صفوة الرحمن

او کتاب اوج عطمت است و چراغ تاریکی ها

 دارای خصوصیات الهیست در بین خلایق

اون کانون افلاک کمالات است

امام است و فرزند امام و نوه امام

 



» ساعت 1:56 عصر روز چهارشنبه 86 آبان 30

 

نمی دونم چرا یه دفعه به ذهنم رسید این نامه رو توی وبلاگم بذارم اما قابل توجه همه متاهل ها ،  برید از امام رحمة الله علیه یاد بگیرید . البته این نامه قبلا منتشر شده و احتمالا خیلی ها هم این و خوندن و توی صدا و سیما هم پخش شده .

این نامه حضرت امام خمینی (ره) در سن 31سالگی به خانمش هست که در زمان عزیمت ایشان به عربستان برای انجام اعمال حج ، توی کشتی نوشته اند .

 
تصدقت شوم ‍، الهی قربانت بروم ، در این مدت که مبتلای جدائی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است . عزیزم ، امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند .

حال من با هر شدتی که باشد می گذرد ولی بحمدالله تا کنون هر چه پیش آمده خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم ‍‍.

حقیقتا جای شما خالی منظره خوش دارد . صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد .

ایام عمر و عزت مستدام

تصدقت ، قربانت ، روح الله

  

البته برای مجرد ها هم یه دو تا از فرمایشات مقام معظم رهبری پیدا کردم و نوشتم که انشالله خوشتون بیاد و زودتر دست به کار بشین .

 
آدم تنها ، مرد تنها و زن تنها که همه عمر را به تنهائی می گذرانند ، از دید اسلام یک چیز مطلوبی نیست . مثل یک موجود بیگانه است در مجموعه پیکره انسانی . اسلام اینطور خواسته که خانواده ، سلول حقیقی مجموعه پیکره جامعه باشد نه فرد تنها .

خطبه عقد  5/10/75

  

زن وقتی به مرد نگاه می کند ، با همان چشم محبت و عشق او را در نقش یک تکیه گاه می بیند که می تواند از نیروهای جسمی و فکری او برای پیشبرد کار زندگی استفاده کند . مثل یک موتور . مرد وقتی به زن نگاه می کند ، به چشم مظهر انس و آرامش می نگرد که می تواند به انسان آرامش بدهد . اگر مرد نقطه اتکا در زمینه مسائل ظاهر زندگی است ، زن هم به نوبه خود نقطه اتکا هست برای مسائل روحی و معنوی زندگی . دریائی است از انس و محبت . می تواند مرد را در این فضای سرشار از محبت ، از همه غصه ها و غمهای خودش خارج کند . اینها توانایی های مرد و زن است . توانایی های روحی آنهاست .

خطبه عقد 6/6/81

 
در پایان هم یک توصیه در مورد ازدواج از مقام معظم رهبری

اگر چنانچه کسی به خاطر مال و جمال ازدواج کند ، طبق روایت ممکن است خدای متعال مال و جمال را بدهد و ممکن هم هست که ندهد . اما اگر چنانچه برای تقوا و عفاف قدم بگذارد و ازدواج کند ، خدای متعال به او مال هم خواهد داد ، جمال هم خواهد داد . ممکن است کسی بگوید جمال که اعطا کردنی نیست ، یک کسی یا جمال دارد یا ندارد ! معنایش این است که چون جمال در چشم شما و در دل شما و در نگاه شماست . اگر انسان کسی را که خیلی هم جمیل نباشد ، دوست داشت او را جمیل می بیند . وقتی کسی را دوست نداشت هر چقدر هم جمیل باشد به نظر او جمیل نمی آید .

 خطبه عقد 13/10 77

 
متاهلین عزیز برای مجردها دعا کنید که انشالله هرچه زود تر جوانان دم بخت به مرادشون برسند و براحتی ازدواج کنند و مجردهای عزیز برای متاهلین هم دعا کنید تا زندگی سرشار از شادی و نشاط و همراه با معنویت داشته باشند و اینقدر به پای هم پیر بشن تا مجبور بشن چند سری دندون مصنوعی عوض کنن !!!!



» ساعت 1:30 صبح روز جمعه 86 آبان 25

 

حتما همه شما دوستان با چنین تصویری زیاد مواجه شدید ‍، خانمی محجبه و چادری و در کنارش دختر خانمی با پوششی کاملا متفاوت که خیلی راحت می توان رابطه مادر و دختری را فهمید . بعضا با اینکه پوششی غیر از چادر دارند اما باز هم حجابی مناسب دارند اما بعضی نیز اصلا از حجاب مناسبی برخوردار نیستند . اما سوالی که همیشه ذهن مرا بسیار مشغول کرده این است ، چرا مادرانی که خود از حجاب کامل برخوردارند ، دخترشان پوششی کاملا متفاوت و گاها بسیار زننده دارند ؟

از نظر من جواب این سوال خیلی سخت و مشکل است اما می توان تا حدودی جوابی برای آن یافت .

همیشه بسیاری از ناهنجاری ها از افراط و تفریط ها صورت می گیرند و عدم تعادل در تربیت فرزندان مشکلات عدیده ای را بوجود آورده است . یکی از دلایلی که می تواند چنین تصویری را بوجود آورد همین نکته است . از آنجا که محیط خانواده حساس ترین و تاثیر گذارترین مکان برای رشد فکری فرزندان به حساب می آید می توان گفت والدین در این مورد یا بسیار سخت گیری کرده اند که باعث زدگی و حالت انزجار فرزندشان شده اند و یا آنقدر او را آزاد و مختار قرار داده و هیچ کنترلی نیز بر رفتارش نداشته اند که دخترشان با عدم آگاهی به بیراهه منحرف شده است . البته گفته می شود که چشم هم چشمی و رقابت فامیلی هم می تواند باعث برزو چنین مشکلی شود . فرض بر اینکه خانواده ای کاملا مذهبی و متعهد ،اما اقوام و بستگان با تفکری کاملا متفاوت و همراه با مد روز هستند . حال با رفت و آمد ها و میهمانی های خویشاوندی می توان تاثیر این ارتباط ها را بر روی فرزندان این خانواده به خوبی حس کرد . در اینجا کار برای والدین علی الخصوص مادر بسیار مشکل می شود . از آنجا که نوجوان و جوان تنوع طلب و شاد زیست می باشد بلافصله با دیدن هم سن و سال های خود و نوع پوششان برای اینکه خود را عقب مانده و ساده نشان ندهد سعی می کنند خود را هماهنگ با سایرین کند حال اگر توسط پدر و مادر حدود و مرزها را نشناسد و با عدم تشخیص زیبائی های حقیقی و کاذب ، مسلما دچار الگو های نا معقول و ناشایست می شوند .

بنده با عقل محدود و حقیر خود مواردی را که به ذهنم رسید نوشتم . شما دوستان عزیز هم با نظرات خود مطلب مرا تائید یا رد نمائید و دلایل دیگری که از آن آگاهید بنویسید تا از تفکرات خوبتان مطلع شوم و به نوعی به جواب سوالم برسم .

اللهم اخرجنا من ظلمات الوهم و اکرمنا بنور الفهم

 



» ساعت 5:2 عصر روز یکشنبه 86 آبان 20

 

امام درخاطره ای از زمان تبعید امام موسی کاظم(علیه السلام) به شام بدستور هشام می فرمایند :
یک روز همراه پدرم از خانه هشام بیرون آمدیم. به میدان شهر رسیدیم و دیدیم جمعیت بسیارى گردآمده اند. پدرم پرسید: اینها کیستند؟
گفتند: کشیش هاى مسیحى هستند که هرسال درچنین روزى اینجا اجتماع مى کنند وبا هم به زیارت راهب بزرگ که معبد اوبالاىاین کوه قرار دارد، مى روند و سوالات خود را مى پرسند.
پدرم سرخود را با پارچه اى پوشاند تا کسى او را نشناسد و نزد آن ها رفت. راهب چنان پیر بود که ابروان سفیدش به روى چشمانش افتاده بود . با حریرى زرد ابروان خود را به پیشانى بست و چشمانش را مانند مار افعى به حرکت در آورد.
هشام جاسوسى فرستاده بود تا جریان ملاقات پدرم با راهب را گزارش کند. راهب به حاضران نگاه کرد و پدرم را دید و این گفتگو بین آن دو روى داد :
راهب : تو از ما هستى یا از امت مرحومه (اسلام) ؟!
امام باقر(علیه السلام) : از امت مرحومه (مورد رحمت خدا).
راهب: از علماى اسلام هستى یا از بى سوادهاى آنان؟!
امام: از بى سوادهاى آن ها نیستم.
راهب: آیا من سوال کنم یا تو؟
امام: تو.
راهب رو به مسیحیان کرد و گفت: عجب است که مردى از امت محمد (صلّی الله علیه وآله) این جرأت را دارد که به من مى گوید: تو بپرس.
راهب 5 سوال کرد و امام یک به یک پاسخ داد.
1 ـ به من بگو آن ساعتى که نه از شب است, نه از روز چه ساعتى است؟
2 ـ اگر نه از روز و نه شب است پس چیست؟
امام (علیه السلام) : بین طلوع فجر و طلوع خورشید (بین اول وقت نماز صبح و اول طلوع خورشید) است. وآن ازساعت هاى بهشت است که بیماران در آن شفا مى یابند. دردها آرام مى گیرند و...
3 ـ این که مى گویند: اهل بهشت مى خورند و مىآشامند ولى مدفوع وادرار ندارند, آیا نظیرى در دنیا دارد؟
امام: مانند طفل در رحم مادرش.
4 ـ مى گویند در بهشت ازمیوه ها و غذاها مى خورند ولى چیزى کم نمى شود, نظیرى در دنیا دارد؟
امام: مانند چراغ است که اگر هزاران چراغ از شعله آن روشن کنند از نور او چیزى کم نمى شود.
5 ـ به من بگوآن دوبرادرچه کسى بودند که دریک ساعت دوقلواز مادر متولد شدند ودریک لحظه مردن د, یکى پنجاه سال ودیگرى 150 سال عمر کرد.
امام: عزیز و عزیر بودند که در یک ساعت به دنیا آمدند و سى سال باهم بودند. خداوند جان عزیررا گرفت و او صد سال جزو مردگان بود, بعد او را زنده کرد و بیست سال دیگر با برادرش زندگى کرد.
پس هردو دریک ساعت مردند.
در این هنگام راهب از جاى برخاست و گفت : شخصى داناتر ازمن را آورده اید تا مرا رسوا کنید. به خدا تا این مرد درشام هست , با شما سخن نخواهم گفت. هرچه مى خواهید از او بپرسید.
مى گویند: وقتى شب شد آن راهب نزد امام آمد و مسلمان شد.
وقتى این خبر عجیب به هشام رسید و خبرمناظره در بین مردم شام پخش شد بلا فاصله جایزه اى براى حضرت فرستاد و او را راهى مدینه کرد وافرادى را نیز پیشاپیش فرستاد که اعلام کنند : کسى با دو پسر ابوتراب باقر و جعفر (علیهم السلام)تماس نگیرد که جادوگر هستند.
من آن ها را به شام طلبیدم. آن ها به آیین مسیح متمایل شدند . هرکس چیزى به آنها بفروشد, یا به آن ها سلام کند, خونش هدر است.

منبع : http://www.imam-sadiq.net/sub/isadiq/S6das/elmi.asp#6

 



» ساعت 6:48 عصر روز دوشنبه 86 آبان 14

 

در جوانی هزاران آمال و آرزو در دل وجود دارد و در عام هم جا افتاده است که آرزو بر جوانان عیب نیست . بنابر این همه ما در دلمان آرزوهای زیادی داریم که نه می توانیم به راحتی به آن دست یابیم و نه می توانیم براحتی از آن دست بکشیم و برای محقق کردن آن ممکن است کارهای بسیاری انجام دهیم و حتی به اعمال عجیب و غریبی نیز دست بزنیم . آیا همه آرزوهای ما عقلانی هستند و می توان آن را بر اساس علم و منطق سنجید و یا همیشه به عنوان یک رؤیا از آن یاد می کنیم و هیچ وقت هم برای بدست آوردنش کوچکترین حرکتی انجام نمی دهیم ؟ به نظر می رسد بیشتر انتظار داریم تا بدون تلاش و زحمت به خیلی از آنها دست یابیم و منتظریم خودشان به سوی ما بیایند .

نظر شما در مورد جوان و آرزوهای جوانی چیست ؟

آرزوها بعضی احساسی و بعضی عقلانی هستند . بعضی از آرزوهایمان برای خود و بعضی از آنها برای دیگران است .  بعضی نیز اظهار دارند که هیچ آرزویی ندارند !!!؟ بعضی نیز خواسته هایشان را به دعا تشبیه کرده اند و می گویند این دعای من است نه آرزو !؟

نظر شما دوست گرامی چیست . دعا و آروز چه تفاوتی با هم دارند ؟

 

 

 امیر مؤمنان را رویگردان و شتابان دیدم. گفتم: به کجا مى روى، مولاى من؟
فرمود: «اى نوف! رهایم کن. آرزوهایم مرا به سوى محبوب کشانده است».گفتم: مولاى من! آرزوهایت چیست؟
فرمود: «آن که مورد آرزوست، آن را مى داند و از بیان آن براى دیگرى بى نیازم. در ادب ورزى بنده، همین بس که در نعمت ها و نیازهایش، جز پروردگارش را شریک نکند».گفتم: اى امیر مؤمنان! من از حرص و چشم داشتن بر آرزویى از آرزوهاى دنیا برخود بیمناکم.
به من فرمود: «چرا از نگهدار بیمناکان و پناه عارفان، بهره نمى گیرى؟».گفتم: مرا به آن، راهنمایى کن.
فرمود: «خداوند بلندمرتبه شکوهمند. آرزویت را به حُسن لطفش متّصل کن و با همه همّتت به او روى آور و از آنچه که در دلت فرود مى آید، روى برتاب و اگر آن را تأخیر انداخت، من بر تحقّق آن ضامنم.
به سوى خداى سبحان، از همگان جدا شو؛ چون او مى گوید:
 
به عزّت و جلالم سوگند که آرزوى هر امید بسته به غیر خودم را با ناامیدى به پایان خواهم برد و تن پوش خوارى در بین مردم به وى خواهم پوشاند و او را از نزدیکى ام دور خواهم ساخت و از ارتباط داشتن با خودم دور خواهم کرد و آن گاه که از غیر من چشم مى دارد، یادش را به فراموشى خواهم سپرد.

دانشنامه امیرالمومنین علیه السلام جلد9



» ساعت 9:39 عصر روز جمعه 86 آبان 4

 

ما همه صفریم و وجود مقدس امام زمان (عج) یک است تا زمانی که حضرت نیایند و در کنار ما قرار نگیرند ما هیچ عددی به حساب نمی آئیم

ای نظر گشته نهان

ای همه را جان جهان 

بار دگر مست کنان

 جانت گلزار تیا

ای شب آشفته برو

ای غم ناگفته برو

ای خرد خفته برو

دولت بیدار بیا

ای نفس نوح بیا

هوس روح بیا

مرهم مجروح بیا

صحت بیمار بیا

ای مه افروخته رو

آب روان در دل جو

شادی عشاق بجو

کوری اغیار بیا

 

جمعه یعنی شوق انتظار

جمعه یعنی طاق ابروی نگار

جمعه یعنی غربت دنباله دار

جمعه یعنی مهدی چشم انتظار

 



» ساعت 4:46 عصر روز جمعه 86 مهر 27

 

برو این قلیان را چاق کن و بیاور!

نوکرى دنبال سرش بود و پوستینى قیمتى روى دوشش مى‏انداخت و لباسهاى فاخرى مى‏پوشید؛ چون از خانوادۀ اعیان و اشراف بود و پدرش در تبریز ملک‏التجار بوده یا از خانوادۀ ملک‏التجار بودند. ایشان طلبه و اهل معنا بود و بعد از آنکه توفیق شامل حال این جوان صالح و مؤمن شد، به درِ خانۀ عارف معروف آن روزگار، استاد علم اخلاق و معرفت و توحید، مرحوم آخوند ملاحسینقلى همدانى - که در زمان خودش در نجف، مرجع و ملجأ و قبلۀ اهل معنا و اهل دل بوده است و حتى بزرگان مى‏رفتند در محضر ایشان مى‏نشستند و استفاده می‌کردند - راهنمایى شد. روز اولى که مرحوم حاج میرزا جواد آقا با آن هیئت یک طلبۀ اعیان و اشراف متعین، به درس آخوند ملاحسینقلى همدانى مى‏رود، وقتى که مى‏خواهد وارد مجلس درس بشود، آخوند ملاحسینقلى همدانى از آن‏جا صدا مى‏زند که همان‏جا - یعنى همان دم در روى کفشها - بنشین؛ حاج میرزا جواد آقا هم همان‏جا مى‏نشیند! البته به او برمى‏خورد و احساس اهانت می‌کند؛ اما خود این و تحمل این تربیت و ریاضت الهى، او را پیش مى‏برد. جلسات درس را ادامه مى‏دهد. استاد را - آن‏چنان که حق آن استاد بوده - گرامى مى‏دارد و به مجلس درس او مى‏رود. یک روز در مجلس درس، او که در اواخر مجلس هم نشسته بود، هنگامى که درس تمام مى‏شود، مرحوم آخوند ملاحسینقلى همدانى به حاج میرزا جواد آقا رو می‌کند و مى‏گوید: برو این قلیان را براى من چاق کن و بیاور! بلند مى‏شود، قلیان را بیرون مى‏برد؛ اما چه‏طور چنین کارى بکند؟! اعیانى، اعیان‏زاده، جلوى جمعیت، با آن لباسهاى فاخر! ببینید، انسانهاى صالح و بزرگ را این‏طور تربیت می‌کردند. قلیان را مى‏برد، به نوکرش که بیرون در ایستاده بود، مى‏دهد و مى‏گوید: این قلیان را چاق کن و بیاور. او مى‏رود قلیان را درست می‌کند و مى‏آورد به میرزا جواد آقا مى‏دهد و ایشان قلیان را وارد مجلس می‌کند. البته این هم که قلیان را به دست بگیرد و داخل مجلس بیاورد، کار مهم و سنگینى بوده است؛ اما مرحوم آخوند ملاحسینقلى مى‏گوید که خواستم خودت قلیان را درست کنى، نه اینکه بدهى نوکرت درست کند! این، شکستن آن منِ متعرضِ فضولِ موجبِ شرک انسانى در وجود انسان است. این، آن منیت و خودبزرگ‏بینى و خودشگفتى و براى خود ارزش و مقامى در مقابل حق قائل شدن را از بین مى‏برد و او را وارد جاده‌ایى می‌کند و به مدارج کمالى مى‏رساند که مرحوم میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى به آن مقامات رسید. او در زمان حیات خود قبلۀ اهل معنا بود و امروز قبر آن بزرگوار محل توجه اهل باطن و اهل معناست.

(نقل شده در دیدار با اقشار مختلف مردم در سی ام فروردین 1369)

منبع: http://www.khamenei.ir/FA/Memories/detail.jsp?id=5



» ساعت 11:20 صبح روز دوشنبه 86 مهر 23

 
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >